هر آنچه در مورد اسب بایست بدانید!

تأثیر تراز انگشت (Digit Alignment) بر ساختارهای بافت نرم انگشت اسب

(The Effect of Digit Alignment on the Soft Tissue Structures of the Digit)
نوشته‌ی یوگی شارپ (Yogi Sharp) – از مجموعه‌ی The Equinedocumentalist

🔹 توضیح فنی:
این مقاله به بررسی تأثیر تراز استخوانی و محور انگشت (digit alignment) بر بافت‌های نرم (soft tissue structures) پا، از جمله:

  • تاندون عمقی خم‌کننده (Deep Digital Flexor Tendon – DDFT)،
  • رباط‌های سِزاموئیدی (Sesamoidean ligaments)،
  • و رباط‌های جانبی مفصل دیستال (collateral ligaments of the distal joint) می‌پردازد.

یوگی شارپ در این تحقیق توضیح می‌دهد که هرگونه انحراف از تراز طبیعی استخوان‌های فالانژی (phalangeal alignment)
می‌تواند منجر به تغییر در مسیر نیروهای کششی، افزایش تنش در بافت‌های نرم،
و در نهایت بروز آسیب‌های مزمن ساختاری (chronic soft tissue pathologies) شود.

او همچنین بر اهمیت تراز محور سم–پاسترن (Hoof-Pastern Axis – HPA)
به‌عنوان شاخص کلیدی در ارزیابی سلامت عملکردی اندام حرکتی تأکید دارد.

تأثیر تغییر زاویه‌ی سم و در نتیجه تراز فالانژی بر ساختارهای بافت نرم انگشت اسب

(The Effect of Changing the Hoof Angle and Phalangeal Alignment on the Soft Tissue Structures of the Digit)

سؤال اصلی این است که:
تغییر مصنوعی زاویه‌ی سم — و در نتیجه، تغییر تراز محور سم–پاسترن (Hoof–Pastern Axis – HPA)
چه تأثیری بر تاندون‌ها و رباط‌های اصلی انگشت (soft tissue structures of the digit) دارد؟


اغلب این نگرانی مطرح می‌شود که آیا تراز مصنوعی (artificial alignment)
باعث افزایش بار روی رباط ساسپن‌سوری (Suspensory Ligament – SL)
و/یا تاندون سطحی خم‌کننده‌ی انگشت (Superficial Digital Flexor Tendon – SDFT) می‌شود یا نه،
و در نتیجه، آیا چنین رویکردی از نظر نعلبندی عملی و ایمن نیست؟

در طول سال‌ها، مطالعات مختلفی در حمایت یا مخالفت با این نوع تراز مصنوعی انجام شده است.


مرور یافته‌های پژوهشی

  • Hinterhofer et al. (2001) گزارش دادند که با افزایش ۵ درجه‌ای زاویه‌ی سم (hoof angle increase)
    میزان تغییر شکل سم (hoof deformation) کاهش می‌یابد،
    اما در عین حال هشدار دادند که این تغییر ممکن است موجب فشار بیشتر بر پاشنه‌ها (heel crushing) شود —
    یافته‌ای که با نتایج Wilson et al. (1998) مبنی بر افزایش بار پاشنه با تراش گوه‌ای (wedging) هم‌خوانی داشت.

  • Thompson et al. (1993) دریافتند که با بالا بردن پاشنه،
    فشار تاندون عمقی خم‌کننده‌ی انگشت (Deep Digital Flexor Tendon – DDFT) کاهش می‌یابد،
    در حالی‌که تنش در SDFT و SL تغییر قابل‌توجهی نشان نمی‌دهد.
    با این حال، فشار در شاخه‌ی اکستنسور رباط ساسپن‌سوری (extensor branch of the SL)
    به‌صورت چشمگیری افزایش یافت.

  • Riemersma et al. (1996) نیز افزایش تنش در SL را پس از بالا بردن پاشنه ثبت کردند.

همچنین، مطالعات دیگری افزایش فشار داخل مفصلی (intra-articular pressure) را در اثر افزایش زاویه گزارش کرده‌اند،
که نشان می‌دهد مفاصل و رباط‌ها نیز مستقیماً تحت تأثیر تغییر زاویه‌ی سم قرار می‌گیرند.


جمع‌بندی از یافته‌ها

این داده‌ها توضیح می‌دهند که چرا نگرانی از بابت افزایش بار در SL و سایر ساختارهای نرم وجود دارد.
اما آنچه در اغلب این مطالعات روشن نشده این است که:

  • وضعیت واقعی تراز فالانژی (phalangeal alignment) در زمان اندازه‌گیری چه بوده؟

  • و تنش طبیعی (baseline strain) در یک انگشت با تراز ایده‌آل چگونه است؟

بدون دانستن این دو پارامتر، نمی‌توان با قطعیت گفت که افزایش زاویه‌ی سم
باعث افزایش بار غیرطبیعی شده یا صرفاً توزیع بار را به حالت طبیعی بازگردانده است.


Broken-Back HPA و نقش آن در آسیب‌های DDFT

تحقیقات متعدد، از جمله توسط Waguespack & Hanson (2010)،
نشان داده‌اند که تراز شکسته به سمت عقب (Broken-Back Hoof–Pastern Axis – BBHPA)
باعث افزایش فشار بر تاندون عمقی خم‌کننده‌ی انگشت (DDFT)
و در نتیجه افزایش خطر سندرم ناویکولار (Navicular Syndrome) می‌شود.

  • Waguespack و Hanson توضیح دادند که منبع اصلی فشار بر استخوان ناویکولار (Navicular Bone – NB)
    نیروی فشاری DDFT است.

  • Ruff et al. (2016) این موضوع را گسترش دادند و نشان دادند که
    در اسب‌هایی با دورسی‌فلکشن بیشتر (increased dorsiflexion)،
    نیروی فشاری DDFT بر NB به‌طور قابل‌توجهی افزایش می‌یابد.

  • یافته‌های Uhl et al. (2018) نیز تأیید کرد که
    در همین نوع ترازهای مکانیکی،
    ضایعات DDFT دقیقاً در نواحی تحت بیشترین بار فشاری مشاهده می‌شوند.

سایر پژوهش‌ها، از جمله Witte (2014)، Zani et al. (2015)، Logie (2017)، Turner (2020) و Brown (2020)
نیز همگی بر اهمیت HPA صحیح و هم‌تراز (aligned HPA) در عملکرد بهینه و پیشگیری از آسیب‌های مزمن تأکید کرده‌اند.


بازنگری در مفهوم “افزایش بار”

اگر در یک تراز شکسته (broken alignment) پاشنه را بالا ببریم،
ممکن است قرائت دستگاه نشان دهد فشار در SL یا SDFT افزایش یافته است.
اما سؤال واقعی این است:
آیا واقعاً این ساختارها بیش‌ازحد بارگذاری شده‌اند؟
یا اینکه اکنون توزیع نیرو میان DDFT، SDFT و SL متعادل‌تر (more even strain share) شده است؟

بر اساس شواهد موجود، فرضیه‌ی نویسنده این است که
توزیع بهینه‌ی تنش (ideal strain share)
به‌طور مستقیم با تراز ایده‌آل فالانژی (ideal phalangeal alignment) هم‌بستگی دارد.


نمودار تیتراژ مقاله (Title Image Illustration)

در تصویر معرفی مقاله،
سه حالت مختلف از تراز فالانژی نمایش داده شده است:

  1. Aligned (تراز کامل): توزیع تنش میان DDFT، SDFT و SL یکنواخت است.

  2. Broken Back: افزایش تنش در DDFT.

  3. Broken Forward: افزایش تنش در SDFT و SL.

افزایش تنش در تصویر با خطوط ضخیم‌تر مشخص شده است.


برای مطالعه‌ی بیشتر در زمینه‌ی تراز و اثرات بیومکانیکی آن،
می‌توانید از لینک‌های زیر دیدن کنید:

📺 ویدیو: Hoof–Pastern Alignment Explained
📘 مقاله: Hoof–Pastern Axis by The Equinedocumentalist

فشار قورباغه – کاربردهای تاریخی و مدرن (Frog Pressure – Historic vs Modern Applications)

نوشته‌ی یوگی شارپ (Yogi Sharp) – از مجموعه‌ی The Equinedocumentalist

🔹 توضیح تخصصی:
در این مقاله، نویسنده به بررسی مفهوم فشار قورباغه (frog pressure) در سم اسب می‌پردازد —
یعنی همان میزان تماس و نیروی فشاری که بخش قورباغه (frog) در هنگام گام برداشتن با زمین تجربه می‌کند.

یوگی شارپ با مقایسه‌ی دیدگاه‌های کلاسیک و مدرن نعلبندی و سم‌شناسی،
نشان می‌دهد که در گذشته، فشار قورباغه بیشتر به‌عنوان عامل بازدارنده یا منفی در نظر گرفته می‌شد،
در حالی‌که مطالعات جدید، آن را مولفه‌ای حیاتی در سیستم بیومکانیکی و همودینامیک (haemodynamic system) سم می‌دانند.

هدف مقاله، بازنگری در این مفهوم است تا نشان دهد چگونه تعامل مناسب قورباغه با زمین
می‌تواند به سلامت ساختارهای عقبی سم (caudal hoof structures)،
بهبود گردش خون (perfusion)، و ثبات عملکردی سم (capsule stability) کمک کند.

عملکرد قورباغه (Frog Function) و اهمیت آن در سلامت سم

عملکرد قورباغه یکی از مهم‌ترین عوامل در سلامت کلی سم (hoof health) محسوب می‌شود.
در میان برخی از نعلبندان و متخصصان سم‌شناسی، عبارتی کلیشه‌ای اما دقیق رواج یافته است:

«ازش استفاده کن، وگرنه از دستش می‌دی» (Use it or lose it).

این عبارت به رابطه‌ی مستقیم بین قورباغه (frog) و بالشتک دیجیتال (digital cushion) اشاره دارد.
بالشتک دیجیتال به‌دلیل تغذیه‌ی خونی ضعیف (poor blood supply)
توانایی محدودی در بازسازی (regeneration) دارد،
و بنابراین تنها در صورتی عملکرد طبیعی خود را حفظ می‌کند که قورباغه در تماس مؤثر با زمین باشد.


وقتی اسب را نعل می‌کنیم (shoeing the horse)،
در واقع کارکرد طبیعی قورباغه را کاهش می‌دهیم (reduce the functionality of the frog)
زیرا آن را از تماس مستقیم با زمین دور می‌کنیم.
مطالعه‌ی Roepstorff (2001) نشان داده است که
انبساط و انقباض طبیعی سم (hoof expansion and contraction)
در اسب‌های نعل‌شده به‌طور محسوسی کمتر از اسب‌های پابرهنه (barefoot horses) است.

از گذشته تاکنون، نعل‌های قلبی‌شکل (heart bar shoes)
به‌عنوان ابزار درمانی برای به‌کارگیری مجدد قورباغه در درمان بیماری‌های سمی و ضعف ساختاری استفاده شده‌اند.


کاربرد تاریخی نعل قلبی‌شکل (Heart Bar Shoe)

نعل قلبی‌شکل در درمان بسیاری از پاتولوژی‌های سمی (hoof pathologies)
از جمله لامینیت (laminitis) کاربرد داشته است.

  • Eustace و Caldwell (1989) کارایی این نوع نعل را در درمان پرولاپس کف (solar prolapse) ناشی از لامینیت تأیید کردند،
    و تحقیقات پیش و پس از آن نیز استفاده از آن را در مدیریت این بیماری توصیه کرده‌اند.

  • Brown (2015) مکانیسم عملکرد نعل قلبی‌شکل را چنین توصیف کرد:
    این نعل با اعمال فشار مثبت بر قورباغه (positive pressure)،
    باعث کاهش بار (de-loading) در بستر لامینال (laminal bed) می‌شود،
    جایی که آسیب در حال رخ دادن است.

  • O’Grady و Parks (2008) نیز کاربرد مشابهی را شرح دادند،
    اما اشاره کردند که هنوز مشخص نیست آیا نعل قلبی‌شکل در مقایسه با روش‌های درمانی دیگر
    مزیت بالینی قابل‌توجهی (additional clinical benefit) دارد یا خیر.
    آن‌ها همچنین هشدار دادند که فشار متمرکز بیش از حد (focal pressure) می‌تواند
    اثرات منفی ایجاد کند، و افزایش سطح تماس (larger surface area) ممکن است سودمندتر باشد.


در سال‌های اخیر، تحقیقات جدیدی درباره‌ی سایر روش‌های درمانی نعلبندی مؤثر انجام شده است،
از جمله نعل‌های کلاگی (clogs) که Reynolds (2018) نشان داد
در مقایسه با نعل‌های قلبی و دیگر روش‌ها،
کمترین میزان تنش سطحی سم (least surface tension on the hoof) را ایجاد می‌کنند.
همچنین استفاده از مواد مدرن و الاستیک (modern supportive materials)
در حمایت از قورباغه به‌عنوان رویکردی مؤثر در درمان معرفی شده است.

📖 برای مطالعه‌ی بیشتر، به مقاله‌ی نویسنده درباره‌ی لامینیت (Laminitis) مراجعه کنید:
Laminitis: Pictures and X-Rays Speak a Thousand Words


سایر کاربردهای نعل قلبی‌شکل

این نعل در درمان پاشنه‌های صاف یا ضعیف (flat/weak heels) و ترک‌های دیواره (cracks) نیز استفاده می‌شود،
زیرا هدف اصلی آن به‌کارگیری قورباغه برای کاهش فشار از ساختارهای آسیب‌دیده است.

نعل قلبی‌شکل معمولاً با این ادعا معرفی می‌شود که
عملکرد طبیعی سم پابرهنه را تقلید کرده (mimics the unshod hoof)
و به بازگرداندن الگوی طبیعی تحمل وزن (natural weight-bearing pattern)
و حمایت از استخوان کف‌سم (coffin bone support) کمک می‌کند.

اما Podol (2006) هشدار داد که
در صورت کاربرد نادرست (incorrectly applied)،
نعل قلبی‌شکل می‌تواند به ابزاری آسیب‌زا (damaging piece of equipment) تبدیل شود.

همچنین Castelijns (2002) به نقایص دیگری اشاره کرد،
از جمله:

  • کارایی پایین در قورباغه‌های عمقی‌تر (inefficiency in deeper frogs)، و

  • ایجاد آتروفی قورباغه (frog atrophy) در اثر فشار بیش از حد و طولانی‌مدت.


به‌وضوح می‌توان دید که هدف اصلی استفاده از نعل قلبی‌شکل
در واقع بازگرداندن عملکرد قورباغه پس از نعل‌بندی سنتی (rim shoe) است
که باعث جدا شدن آن از زمین می‌شود.

اما باید توجه داشت که قورباغه ساختاری نرم و انعطاف‌پذیر است (deformable and soft)،
در حالی‌که نعل قلبی‌شکل سخت و صلب (rigid and hard) است —
و همین تفاوت در جنس و رفتار مکانیکی، چالش اصلی در استفاده از آن است.


کارکردهای طبیعی قورباغه

Young (2018) در تحقیقات خود، عملکردهای کلیدی قورباغه را چنین بیان کرد:

  • پخش و جذب نیروهای حرکتی (dissipation of locomotor forces)

  • انتقال وزن از ستون استخوانی به زمین (weight transference of the bone column)

  • تسهیل گردش خون در سم (blood circulation support)

او توضیح داد که این عملکردها به‌واسطه‌ی ساختار بافتی خاص قورباغه
و تعامل هماهنگ آن با دیگر اجزای سم (harmonious relationship with other hoof structures) ممکن می‌شود.

در مقالات و وبینارهای خود، نویسنده بارها بر اهمیت مکانیسم همودینامیک (haemodynamic mechanism)
در حفظ شکل، عملکرد و سلامت کلی سم تأکید کرده است.

شکل 1 – دیاگرامی از نحوه‌ی انتقال و جذب نیروی عکس‌العمل زمین توسط قورباغه و ارتباط آن با ساختارهای داخلی سم

در این تصویر، نشان داده شده است که چگونه قورباغه (frog) از طریق ارتباط مکانیکی و عملکردی خود با سایر ساختارهای داخلی سم،
نیروی عکس‌العمل زمین (Ground Reaction Force – GRF) را منتقل و پخش (transfer & dissipate) می‌کند.

این جابجایی و تغییر شکل ساختارهای داخلی (internal displacement)
نه‌تنها در جذب شوک مؤثر است،
بلکه یکی از مکانیسم‌های اصلی گردش خون سم (hoof blood circulation mechanism) نیز محسوب می‌شود.

در واقع، قورباغه نقش ضربه‌گیر و تکیه‌گاه (support and cushioning)
را در زمان نزول وزن بدن اسب (descending body weight) بر عهده دارد.


نکته‌ی بسیار مهمی که باید به آن توجه کرد این است که:
به‌محض این‌که پا از زمین برداشته می‌شود (unloading phase) —
قورباغه نیز از فشار رها می‌شود (frog unloading)
و تمام ساختارهای داخلی به وضعیت اولیه‌ی بدون فشار خود بازمی‌گردند.

این فرآیند رفت و برگشتی بخشی از چرخه‌ی پمپاژ خون در سم (hoof haemodynamic cycle) است
و نقش مهمی در حفظ سلامت بافت‌ها دارد.


بررسی نعل قلبی‌شکل (Heart Bar) در این زمینه

همان‌طور که Young (2018) بیان کرده است،
نعل قلبی‌شکل در واقع یک صفحه‌ی فلزی ثابت (fixed metal plate) است
که می‌توان آن را با دو نوع فشار نصب کرد:

  • Positive pressure (فشار مثبت): در این حالت، قورباغه همواره تحت فشار ثابت قرار دارد.

  • Negative pressure (فشار منفی): در این حالت، قورباغه فقط هنگام بارگذاری وزن درگیر می‌شود.

اما نکته اینجاست که —
همان‌طور که O’Grady و Parks (2008) نیز تأیید کرده‌اند —
این نعل نمی‌تواند مزایای بیشتری نسبت به سایر روش‌ها ایجاد کند،
و در بسیاری از موارد، بسته به نحوه‌ی فیت شدن (fit)،
ممکن است بی‌اثر یا حتی مضر (useless or harmful) باشد.

افزون بر این، با رشد سم (hoof growth
نعل قلبی‌شکل از موقعیت اصلی خود نسبت به قورباغه جابه‌جا می‌شود،
بنابراین فشار اعمال‌شده دیگر دقیقاً در محل هدف‌گذاری‌شده باقی نمی‌ماند.

در حالت فشار مثبت،
ساختارهای داخلی سم هیچ‌گاه از فشار آزاد نمی‌شوند (no unloading phase)،
که به‌نظر نویسنده،
می‌تواند بر مکانیسم پمپاژ خون (pumping mechanism)
و فرآیند انبساط و انقباض طبیعی سم (expansion/contraction mechanism)
اثر منفی بگذارد —
نکته‌ای که Watson (2016) نیز به آن اشاره کرده است.


پس سؤال این است:

چه چیزی می‌تواند همان مزایای نعل قلبی‌شکل را فراهم کند،
اما در عین حال عملکرد طبیعی سم پابرهنه (unshod hoof) را دقیق‌تر شبیه‌سازی کند
و حتی مزایای بیشتری نیز ارائه دهد؟


پاسخ احتمالی – حمایت هوشمند قورباغه (Frog Support Packing)

Young (2018) شاید سرنخ این پاسخ را ارائه داده باشد.
در یک مطالعه‌ی مقدماتی (pilot study)، او با استفاده از صفحات فشاری (pressure plates)
راحتی اسب‌ها را هنگام استفاده از پد حمایتی قورباغه (caudal hoof packing)
در مقایسه با نعل قلبی‌شکل بررسی کرد.

نتیجه نشان داد که اسب‌ها تمایل بیشتری به تحمل وزن بر روی پد حمایتی قورباغه دارند
تا بر روی نعل قلبی‌شکل —
به عبارت دیگر، پد قورباغه باعث افزایش راحتی و بارگذاری طبیعی‌تر شد.

به‌طور مشابه، Casserly (2018) گزارش داد که در اسب‌هایی که از پد حمایتی قورباغه استفاده شده بود،
زاویه‌ی کف‌دستی (palmar angle) و ضخامت کف (sole depth)
به‌طور محسوسی بهبود یافت —
حتی نسبت به مواردی که از نعل قلبی‌شکل استفاده شده بود.


📘 نتیجه:
تحقیقات اخیر نشان می‌دهند که
حمایت دینامیکی و انعطاف‌پذیر قورباغه (dynamic frog support)
می‌تواند همان اهداف درمانی نعل قلبی‌شکل را فراهم کند،
اما با سازگاری بیومکانیکی بهتر و پاسخ طبیعی‌تر بافت‌ها نسبت به نیروهای فشاری و بازگشتی.

شکل 2 – مزایای افزایش سطح تماس (Surface Area) در پد حمایتی نسبت به نعل قلبی‌شکل

یکی از مزیت‌های قابل‌توجه پدگذاری (padding) نسبت به نعل قلبی‌شکل (heart bar)،
افزایش سطح تماس (increased surface area) است —
همان‌طور که در این تصویر مشاهده می‌شود.

این افزایش سطح باعث می‌شود تقسیم بار (load sharing) نه‌تنها از طریق قورباغه،
بلکه از طریق تمام ساختارهای کف سم (solar structures) انجام شود،
که در نتیجه، عملکردی بسیار نزدیک‌تر به سم پابرهنه (bare foot) ایجاد می‌کند.


با افزایش سطح تماس،
فشار وارده بر پاشنه‌ها (heel pressure) کاهش می‌یابد —
در حالی‌که برعکس، با نصب نعل‌های میله‌ای (bar shoes)،
این فشار معمولاً افزایش می‌یابد.

در واقع، هرچه انبساط و انقباض طبیعی سم (natural hoof deformation) بیشتر محدود شود،
بار اوج (peak load) بر روی پاشنه‌ها نیز بیشتر خواهد بود.

این پدیده به‌وضوح در خوانش‌های فشارسنج کف سم (pressure mat readings)
از طریق تغییرات رنگی (colour changes) قابل مشاهده است:
محدودیت ناشی از نعل‌های میله‌ای، سبب افزایش فشار نقطه‌ای بر پاشنه‌ها می‌شود.

به همین دلیل، یافته‌ها نشان می‌دهند که
استفاده از نعل‌های میله‌ای برای اصلاح پاشنه‌های ضعیف (weak heels)
در واقع نامناسب و متضاد با هدف درمانی (contraindicated) است.


مطالعه‌ی Roepstorff (2001) نیز تأیید کرده است که
نعل‌ها موجب محدود شدن انبساط و انقباض سم (restriction of hoof expansion & contraction) می‌شوند،
در حالی‌که افزودن پد به کف سم (hoof padding)
عملکرد سم را به حالت طبیعی‌تر پابرهنه (closer to the barefoot function) بازمی‌گرداند.

این یافته‌ها تا حد زیادی توضیح می‌دهند
چرا استفاده از پدهای حمایتی کف (hoof padding)
در درمان سم‌های ضعیف (weak or compromised feet)
نتایج موفقی به همراه داشته است —
هم در تجربه‌ی نویسنده و هم در مطالعه‌ی Casserly (2018).


📘 نتیجه‌ی فنی:
پد حمایتی نه‌تنها فشار را در سطح وسیع‌تری پخش می‌کند،
بلکه اجازه‌ی فعالیت طبیعی‌تر به قورباغه و ساختارهای عقبی سم می‌دهد،
و در نتیجه به تعادل نیروها، بهبود پرفیوژن و ارتقای بیومکانیک سم کمک می‌کند —
چیزی که نعل‌های صلب و محدودکننده قادر به تأمین آن نیستند.

شکل 3 – مداخله‌ی درمانی ترجیحی نویسنده برای اصلاح ساختارهای کف‌دستی/کف‌پایی فروپاشیده

Mustad Hoofcare Comfort Mix

در تجربه‌ی نویسنده، استفاده از مواد پُرکننده‌ی حمایتی قورباغه (frog support padding)
در اشکال مختلف – به‌ویژه ترکیبات انعطاف‌پذیر و قالب‌گیر مانند Mustad Comfort Mix
به‌دلیل موفقیت بالینی، سهولت اجرا و توجیه اقتصادی،
به اصلی‌ترین روش درمانی (mainstay therapeutic intervention) تبدیل شده است.


مطالعات Dr. Hagen نشان داده‌اند که نعل‌های میله‌ای (bar shoes)
به‌طور قابل‌توجهی انبساط و انقباض طبیعی سم (natural hoof deformation) را محدود می‌کنند.

در کنار این یافته، اظهارات Gunkelman و Hammer (2017)
و مشاهدات تجربی نویسنده نیز تأیید می‌کند که
مورفولوژی منفی سم (negative hoof morphology)
نتیجه‌ی کاهش عملکرد کپسول سم (reduced hoof capsule functionality) است.

بنابراین، استفاده از نعل‌های میله‌ای برای درمان پاشنه‌های ضعیف و فروپاشیده (low weak heels)
از دیدگاه بیومکانیکی غیرمنطقی (illogical) به‌نظر می‌رسد.
در مقابل، افزایش عملکرد طبیعی سم و آزادی تغییرشکل (enhancing natural function and deformation)
رویکردی مناسب‌تر و مؤثرتر است.


مزایای جانبی پد قورباغه (Additional Advantages of Frog Packing)

افزایش سطح تماس (surface area) که از طریق مواد پُرکننده حاصل می‌شود،
مزیت دیگری نیز دارد:
به ثبات سم روی سطوح نرم (soft surfaces) مانند زمین‌های ماسه‌ای کمک می‌کند
و مانع از فرورفتن بیش‌ازحد پاشنه‌ها یا چرخش جانبی سم (lateral rotation) در چنین محیط‌هایی می‌شود.

مطالعات متعددی، از جمله در حوزه‌ی آسیب‌شناسی ناویکولار (navicular syndrome)
و دسموپاتی رباط‌های جانبی (collateral ligament desmopathy)،
به ارتباط این مشکلات با چرخش مکرر سم در سطوح نرم اشاره کرده‌اند.
بنابراین، پد قورباغه می‌تواند در پیشگیری از این نیروهای چرخشی مخرب (rotational stress mitigation) نقش مؤثری داشته باشد.

از آنجا که بین پاشنه‌های ضعیف و بیماری ناویکولار
ارتباط نزدیک وجود دارد — و این موارد اغلب با نعل قلبی‌شکل درمان می‌شوند —
می‌توان نتیجه گرفت که پد قورباغه نه‌تنها جایگزین مناسبی است، بلکه مزایای عملکردی بیشتری نیز دارد.


راه‌حل میانه (A Halfway Approach)

می‌توان از نوعی روش ترکیبی (hybrid technique) استفاده کرد:
در صورتی که نعل قلبی‌شکل با فاصله‌ی اندک از قورباغه نصب شود،
این فضا می‌تواند با مواد فشاری قالب‌گیر (impression material)
یا پدهای تزریقی (pour-in pads) پر شود.

نویسنده اشاره می‌کند که در مطالعه‌ی Young (2018)
نحوه‌ی دقیق نصب نعل مشخص نبوده،
اما انجام یک پژوهش مقایسه‌ای میان
انواع نصب مختلف (different fittings) و ترکیبات گوناگون مواد (different material combinations)
می‌تواند بسیار جالب و آموزنده باشد.


آیا با پیشرفت فناوری، نعل قلبی‌شکل دیگر منسوخ شده است؟

با توجه به پیشرفت‌های اخیر در فناوری مواد نعلبندی (farriery materials)
و یافته‌های علمی جدید،
می‌توان گفت که نعلبندی مدرن از نعل قلبی‌شکل فراتر رفته (transcended the heart bar) است.

امروزه می‌توان مزایای نعل قلبی‌شکل را با استفاده از مواد مدرن و انعطاف‌پذیر
بدون خطرات و پیچیدگی‌های نصب آن به‌دست آورد —
و حتی کارایی بیشتر و انطباق بیومکانیکی بهتر نیز حاصل کرد.

با این حال، این پرسش باقی می‌ماند:
آیا هنوز موقعیتی وجود دارد که نعل قلبی‌شکل مزیت بیشتری داشته باشد؟
شاید پاسخ بستگی به هدف درمانی خاص (intended therapeutic outcome) داشته باشد.


موارد استثنایی و جایگاه محدود Heart Bar

در مطالعه‌ی Watson (2016) مشخص شد که
نعل‌های قلبی‌شکل با فشار مثبت (positive pressure)
می‌توانند در گسترش پاشنه‌های منقبض (expanding contracted heels) مفید باشند.
بنابراین در چنین مواردی،
ممکن است اعمال فشار غیرقابل تغییر و ثابت (non-deformable frog pressure)
در کوتاه‌مدت مؤثر واقع شود.

البته لازم است کارایی این روش
با پدهای حمایتی قورباغه (frog support padding) در همان نوع پا مقایسه شود
تا اثربخشی واقعی (comparative efficacy) مشخص گردد.


جمع‌بندی نهایی

مطالعات Watson (2016) و مشاهدات سنتی مرتبط با لامینیت (laminitis)
نشان می‌دهند که نعل قلبی‌شکل هنوز در برخی موارد خاص کاربرد دارد،
به‌شرطی که با دقت بالا و برای هدفی مشخص (carefully and deliberately fitted) استفاده شود.

با این حال، یافته‌های Young (2018) و Casserly (2018)
در کنار پیشرفت‌های اخیر درمان لامینیت
نشان می‌دهند که کاربرد سنتی نعل قلبی‌شکل
به‌تدریج جای خود را به پدهای نرم، قابل‌تغییرشکل و عملکردی‌تر (more comfortable, deformable, and functional frog supports) داده است.


📘 نتیجه‌ی فنی:
در نعلبندی مدرن، پدهای قورباغه‌ای دینامیک،
به‌دلیل سازگاری با بیومکانیک طبیعی سم،
قابلیت بازگرداندن عملکرد گردش خون و بهبود توازن بار،
در بسیاری از موارد جایگزینی مؤثرتر از نعل قلبی‌شکل محسوب می‌شوند.

شکل 6 – نعل باز (Bare Shoe) مورد استفاده برای آزادسازی پاشنه‌های آسیب‌دیده (Floating Damaged Heels)

از دیدگاه نویسنده،
نعل‌های میله‌ای (bar shoes) در عمل، تنها در موارد خاص کاربرد دارند —
مواردی که نیاز به آزادسازی پاشنه‌ها (floating the heels) وجود دارد،
چه به دلیل آسیب‌های ساختاری پاشنه (heel damage)
و چه در نتیجه‌ی عدم تعادل میانی–جانبی (medio-lateral imbalance)
که در آن پُر‌برآمدگی‌های پاشنه (heel bulbs) دچار جابه‌جایی یا فشردگی جانبی شده‌اند.

در سایر موارد، استفاده از این نوع نعل توجیه بیومکانیکی ندارد.


یافته‌های Roepstorff (2001) نیز این دیدگاه را تقویت می‌کند:
برای ایجاد محیطی که عملکردی نزدیک‌تر به سم طبیعی و پابرهنه (natural barefoot environment) داشته باشد،
شاید لازم باشد تمام اسب‌هایی که پاهای ضعیف‌تر یا آسیب‌پذیرتر دارند،
با نوعی پدگذاری (padding)
نعل شوند.


این دیدگاه به یک سؤال کلیدی منتهی می‌شود:
اگر مورفولوژی‌های منفی سم (negative hoof morphologies)
نتیجه‌ی مستقیم کاهش عملکرد طبیعی سم (reduction in hoof function) هستند،
آیا با افزایش کاربرد پد قورباغه (frog support padding)
نمی‌توان بروز این تغییرات آسیب‌زا را پیش از وقوع کاهش داد؟

چرا باید صبر کنیم تا بیماری یا آسیب (pathology) بروز کند
تا تازه از پد حمایتی استفاده کنیم؟


شاید زمان آن رسیده که پد حمایتی قورباغه (frog support padding)
به اندازه‌ی کلیپس‌های دوبل جلویی (double clips on front shoes)
در نعلبندی مدرن رایج و استاندارد (common practice) شود —
به‌عنوان بخشی از رویکردی پیشگیرانه و علمی (proactive & functional farriery)
برای ایجاد بهینه‌ترین عملکرد بیومکانیکی و فیزیولوژیکی سم (optimal biomechanical and physiological function).


در نهایت، صرف‌نظر از این‌که نعل قلبی‌شکل (Heart Bar) را منسوخ بدانیم یا نه،
واقعیت این است که امروزه نعلبندان در اختیار خود گزینه‌های متنوع‌تر، عملی‌تر و کارآمدتری دارند.
بنابراین، تصمیم‌گیری درباره‌ی انتخاب نوع مداخله باید
بر اساس دانش، هدف درمانی و شرایط اختصاصی هر پا (educated, case-based decision) انجام شود.


📘 جمع‌بندی نهایی (Technical Summary):
پیشرفت علم نعلبندی و ورود مواد انعطاف‌پذیر مدرن
امکان بازگرداندن عملکرد طبیعی قورباغه و بهبود گردش خون را فراهم کرده است.
امروزه، پدهای حمایتی قورباغه نه‌تنها جایگزینی ایمن‌تر و هوشمندانه‌تر برای نعل‌های صلب سنتی هستند،
بلکه ابزارهایی پیشگیرانه‌اند برای حفظ سلامت بیومکانیکی سم
و جلوگیری از بروز مورفولوژی‌های منفی پیش از وقوع آن‌ها.

چرا ایجاد تقارن اهمیت دارد؟ (Why Is Creating Symmetry Important?)

نوشته‌ی یوگی شارپ (Yogi Sharp) – از مجموعه‌ی The Equinedocumentalist

🔹 توضیح فنی:
این مقاله به بررسی مفهوم تقارن (symmetry) در سم، اندام حرکتی و کل توازن بدنی اسب می‌پردازد.
منظور از تقارن در این‌جا فقط ظاهر نیست، بلکه تعادل عملکردی (functional balance) میان نیروهای وارده بر هر دو نیمه‌ی سم و اندام است.

یوگی شارپ در این پژوهش توضیح می‌دهد که عدم تقارن، چه در ساختار سم و چه در تراز استخوانی،
می‌تواند به اختلال در محور سم–پاسترن (HPA)، فشارهای ناهماهنگ بر مفصل بین‌فالانژیایی دیستال (DIPJ)
و در نهایت به الگوهای حرکتی غیرطبیعی (abnormal gait patterns) منجر شود.

بسیاری از شکل‌های مورفولوژیک سم (hoof morphologies) که مشاهده می‌کنیم،
به‌ویژه در صفحه‌ی میانی–جانبی (medio-lateral plane)،
در واقع ناشی از تطابق ساختاری اندام یا فرم بدنی اسب (conformation) هستند —
و این موضوع، پدیده‌ای جدید یا ناشناخته نیست.

اما برای درک عمیق‌تر، باید فیزیک و تئوری پشت این موضوع را بررسی کنیم:
چرا داشتن پایه‌ای (hoof base) که خط بار گرانشی (gravitational load line) را به‌طور متقارن قطع می‌کند (bisects the load line)
برای کاهش خطر آسیب و تشویق به رشد متعادل‌تر (balanced growth) مفید و ترجیحی است.


🔹 توضیح فنی:
در حالت ایده‌آل، مرکز جرم اندام باید در امتداد خط نیروی گرانش (gravitational load line) به مرکز سطح اتکای سم (hoof base) برسد.
اگر این خط از مرکز پایه منحرف شود — مثلاً در اثر انحراف زانو، چرخش مفصل مچ یا رشد نامتقارن دیواره‌ی سم —
فشارها به‌صورت نابرابر در سمت داخلی و خارجی سم توزیع می‌شوند.
این عدم تقارن در بارگذاری (asymmetrical loading)، در طول زمان، موجب تغییر شکل سم، انحراف محور استخوانی،
و افزایش ریسک آسیب‌های مزمن در مفاصل دیستال می‌شود.

شکل 1 – تأثیر خط بار گرانشی و مرکز فشار بر رشد سم

دکتر هاگن (Dr. Hagen) اخیراً در مورد نظریه‌هایی درباره‌ی تفاوت در الگوی رشد سم (hoof growth patterns) بحث کرده است.

شکل ۱ نشان می‌دهد که اگر خط بار گرانشی (gravitational load line)
که از بدن اسب به سمت زمین منتقل می‌شود،
به‌جای آنکه دقیقاً در مرکز سم فرود آید، به یک سمت متمایل شود،
در نتیجه مرکز فشار (Center of Pressure – CoP) — یعنی نقطه‌ای که مجموع نیروهای عکس‌العمل زمین (Ground Reaction Force – GRF) از طریق آن بر سم اعمال می‌شوند — نیز به همان سمت جابه‌جا می‌شود.

در این حالت:

  • سم در سمت بارگذاری‌شده (loaded side) تحت افزایش فشار مداوم (increased load) قرار می‌گیرد،

  • در حالی‌که سمت دیگر در نقش اهرم (leveraged side) عمل می‌کند و به‌صورت نسبی از تماس مؤثر خارج می‌شود.

تصویر حاصل از فشارسنج کف سم (pressure mat reading) نشان می‌دهد که چگونه یکی از نیمه‌های سم به‌طور مداوم تحت فشار بیشتر قرار دارد.


این بارگذاری نامتقارن بر نحوه‌ی جهت‌گیری پاپیلاها (orientation of the papillae) – یعنی ساختارهای ریشه‌ای که دیواره‌ی سم از آن رشد می‌کند – اثر مستقیم دارد.
در نتیجه، زاویه‌ی رشد دیواره در آن سمت به‌صورت فیزیکی تغییر می‌کند (change in wall growth angle)
و به مرور تفاوت محسوسی در شکل و شیب دو سمت دیواره‌ی سم ایجاد می‌شود.

این پدیده در نهایت باعث شکل‌گیری سطح زیرین (کفی) به‌شدت نامتقارن (grossly asymmetrical solar surface) می‌گردد،
که پیامدهای بیومکانیکی قابل‌توجهی دارد.


در این میان، نقطه‌ی فشار کف سم (PPSH – Pressure Point of the Solar Surface of the Hoof)
به‌صورت هندسی به‌عنوان مرکز ثقل سطح کف (epicentre of its extremities) تعریف می‌شود —
یعنی نقطه‌ای که فاصله‌اش از تمام لبه‌های محیطی سم برابر است.

به‌طور طبیعی، هرچه CoP از PPSH دورتر شود،
بی‌تعادلی و استرس جانبی در مفصل بین‌فالانژیایی دیستال (DIPJ) افزایش می‌یابد،
و الگوی رشد نامتقارن تثبیت می‌شود.

شکل 2 – رابطه‌ی مرکز فشار (CoP)، نقطه‌ی فشار سطح کف سم (PPSH)، و مرکز چرخش (CoR)

بر اساس مشاهدات تجربی و کاربردی،
با استفاده از روش‌های معمول نقشه‌برداری از مرکز چرخش (mapping the Centre of Rotation – CoR)
می‌توان به‌صورت تقریبی محل نقطه‌ی فشار سطح کف سم (PPSH) را نیز شناسایی کرد.
در اغلب موارد، این نقطه به‌صورت خارج از مرکز (off-centre) دیده می‌شود.

روش دقیق‌تر، اندازه‌گیری نقطه‌ای است که فواصلش از تمام لبه‌های محیطی کف سم برابر است
یعنی همان موقعیت هندسی PPSH.


زمانی که PPSH و CoP (Centre of Pressure) در یک راستا و هم‌تراز باشند،
نیروی عکس‌العمل زمین (GRF – Ground Reaction Force) به‌طور یکنواخت در سراسر کف سم توزیع می‌شود.

اما اگر PPSH – که از نظر تجربی جالب است تقریباً با CoR (Centre of Rotation) هم‌مکان در نظر گرفته می‌شود (مطابق شکل ۲) –
از CoP فاصله داشته باشد،
آنگاه توزیع نیرو به نفع سمتی خواهد بود که CoP در آن قرار گرفته است.

در نتیجه:

  • در سطوح نرم، آن سمت از سم بیشتر در زمین فرو می‌رود (greater ground penetration)،

  • در سطوح سخت، همان سمت دچار افزایش فشردگی (increased compression) می‌شود.

این وضعیت موجب بروز پیامدهای واضحی از جمله:

  • اختلال در جریان خون و پرفیوژن کپسولی (capsule perfusion)

  • و ایجاد نیروهای برشی (shear forces) در امتداد اندام حرکتی و مفاصل فوقانی می‌شود.


البته باید توجه داشت که در بدن طبیعی اسب،
این دو نقطه (PPSH و CoP) هیچ‌گاه به‌طور کامل منطبق نمی‌شوند؛
زیرا پاها در چهار گوشه‌ی بدن گسترده‌اند،
و در نتیجه CoP در حالت طبیعی کمی به سمت خارج (slightly lateral) تمایل دارد —
که همین امر دلیل وجود عدم تقارن طبیعی (natural hoof asymmetry) است.


با این حال،
ایجاد تقارن در سطح اتکا (hoof base symmetry) در اطراف مرکز چرخش (CoR) (مطابق شکل ۲)،
باعث می‌شود PPSH و CoP به‌طور قابل توجهی به یکدیگر نزدیک‌تر شوند
و در نتیجه، توزیع نیروی عکس‌العمل زمین (GRF) به‌صورت یکنواخت‌تر انجام گیرد.

نکته‌ی بسیار مهم این است که
این کار باید در محدوده‌ی طبیعی دیواره و تاج سم (within the natural trajectory of the coronet) انجام شود،
نه با افزایش مصنوعی عرض یا طول سم (beyond natural boundaries).

به همین دلیل، نویسنده ترجیح می‌دهد این نوع طراحی را
به‌جای «افزونه‌ی جانبی (lateral extension)»
با عنوان «نعل پشتیبان تاج سم (Coronet Support Shoe)» معرفی کند.


در عمل، استفاده از نعل‌های تخت با شیار (flat section with a fuller)
روش بسیار مؤثری برای پوشش مناسب پاشنه‌ها و ایجاد این تقارن است.
همچنین، درج‌های جدید شرکت Mustad (Mustad inserts) نیز
می‌توانند با جوش داده شدن (welding) روی نعل،
اثر مشابهی در برقراری تعادل جانبی و افزایش پایداری کپسول سم داشته باشند.

شکل 3 – نقش افزونه‌های پاشنه در ایجاد تقارن پایه‌ای (Base Symmetry)

استفاده از افزونه‌های پاشنه و/یا اینسرت‌های تقویتی (heel support and/or extension inserts)
روشی کاملاً کاربردی و مؤثر (highly practical and effective) برای ایجاد تقارن در پایه‌ی سم (base symmetry) است.

این افزونه‌ها به‌ویژه در مواردی که ساختار طبیعی پاشنه فروپاشیده (collapsed) یا نامتقارن (asymmetrical) شده،
به بازگرداندن توازن بارگذاری (load balance) و توزیع یکنواخت نیروهای عکس‌العمل زمین (GRF) کمک چشمگیری می‌کنند.

در نتیجه، با چنین اصلاحاتی،
پایداری کپسول سم (capsule stability) و تراز محور سم–پاسترن (HPA alignment) به‌صورت مؤثری بهبود می‌یابد.

اهمیت صفحه‌ی تراش (The Importance of Trim Plane)

چگونه می‌توان زاویه‌ی کف دست یا کف پا (Palmar/Plantar Angle) را از طریق تراش سم (trim) تغییر داد؟


🔹 توضیح فنی:
منظور از trim plane، همان صفحه‌ی تراز تراش سم است —
یعنی سطحی که نعلبند در آن زاویه‌ی کف سم را اصلاح می‌کند تا توازن بیومکانیکی برقرار شود.

زاویه‌ی Palmar Angle (در اندام‌های جلویی) یا Plantar Angle (در اندام‌های عقبی)
زاویه‌ای است بین صفحه‌ی تحتانی استخوان فالانژ دیستال (solar margin of the distal phalanx)
و سطح زمین (ground surface).

با تنظیم دقیق زاویه و عمق تراش در پاشنه و پنجه،
می‌توان این زاویه را افزایش یا کاهش داد،
که به‌طور مستقیم بر محور سم–پاسترن (HPA)،
توازن نیروها، و در نهایت سلامت مفصل بین‌فالانژیایی دیستال (DIP joint) اثر می‌گذارد.

اهمیت صفحه‌ی تراش (The Importance of Trim Plane)

چگونه می‌توان زاویه‌ی کف‌دستی یا کف‌پایی (Palmar/Plantar Angle) را از طریق تراش سم (trim) تغییر داد؟

ما می‌دانیم که رشد سم در طول یک چرخه‌ی معمول نعل‌بندی (average shoeing cycle)
به‌طور میانگین باعث کاهش زاویه‌ی کف (palmar/plantar angle) به میزان ۳ تا ۴ درجه می‌شود.

در اغلب موارد، رشد پنجه (toe growth) به‌مراتب بیشتر از رشد پاشنه (heel growth) است.
علت این پدیده می‌تواند چند مورد از عوامل زیر باشد — یا ترکیبی از آن‌ها:

  1. سایش پاشنه‌ها (heel wear) در اثر انبساط و انقباض مداوم سم (expansion and contraction)،
    که باعث از بین رفتن تدریجی ارتفاع پاشنه می‌شود.

  2. فروپاشی نسبی پاشنه‌ها (heel collapse) در مقایسه با پنجه،
    به دلیل اختلال در بیومکانیک ذاتی سم (intrinsic hoof biomechanics)
    و تضعیف مکانیسم‌های همودینامیک (haemodynamic mechanisms).

  3. و از منظر هندسی:
    چون سم در واقع یک مخروط مورّب بریده‌شده (truncated oblique cone) است،
    و زاویه‌ی پاشنه تیزتر از زاویه‌ی پنجه (heel angle more acute than toe angle) می‌باشد،
    در هر مرحله از رشد، نسبت ارتفاع پاشنه به پنجه (heel-to-toe height ratio) دستخوش تغییر می‌شود —
    که در نهایت منجر به کاهش زاویه‌ی کف (palmar/plantar angle) می‌گردد.

در واقع، اغلب این عوامل به‌صورت هم‌زمان در ایجاد این تغییر زاویه نقش دارند.

شکل 1 – اثرات رشد سم (The Effects of Hoof Growth)

رشد سم (hoof growth) به‌صورت مستقیم بر تناسبات سم (hoof proportions) اثر می‌گذارد،
و در نتیجه باعث کاهش زاویه‌ی سم (hoof angle) و همچنین کاهش زاویه‌ی کف (palmar/plantar angle) می‌شود.


هنگام تراش (trimming) باید تغییراتی را که در تناسبات سم در اثر رشد به‌وجود آمده‌اند، در نظر بگیریم
و به‌عنوان بخشی از برنامه‌ی تراش، محور سم–پاسترن (Hoof Pastern Axis – HPA) و تراز استخوانی (alignment) را ارزیابی کنیم.

در بسیاری از موارد، این کار به معنی تغییر صفحه‌ی تراش (changing the trim plane) است
تا بتوان نسبت ارتفاع پاشنه به پنجه (heel-to-toe height ratio) را اصلاح و متعادل کرد.


در عمل، بارها از من خواسته شده روی پاهایی کار ترمیمی انجام دهم
که دارای زاویه‌ی کف منفی درجه ۱ (Grade 1 Negative Palmar/Plantar Angle) هستند.
در حالی‌که در واقعیت، در چنین مواردی تنها کافی است:

  • صفحه‌ی تراش (trim plane) تغییر کند، و

  • چرخه‌ی نعل‌بندی کوتاه‌تر شود (shorter shoeing cycle)،

البته به شرط آنکه پاشنه‌ها له‌شده (crushed heels) یا بالشتک دیجیتال آسیب‌دیده (damaged digital cushion) وجود نداشته باشد.


این نکته ارتباط مستقیم با یکی دیگر از مسائل مهم تراش دارد —
یعنی تراش پاشنه تا پهن‌ترین نقطه‌ی قورباغه (trimming to the widest part of the frog).

به تجربه‌ی نویسنده، اگر سم را به حال خود رها کنیم،
پاشنه‌ها هرگز به‌طور طبیعی در پهن‌ترین نقطه‌ی قورباغه قرار نمی‌گیرند.
زیرا در اغلب موارد، این حالت مستلزم آن است که پاشنه‌ها در سطحی پایین‌تر از قورباغه (lower plane) قرار گیرند.

در واقع، اگر پاشنه‌ها را پایین‌تر از ارتفاع قورباغه تراش دهید
و پس از چند روز دوباره بازگردید،
خواهید دید که پاشنه‌ها به همان سطح قورباغه بازگشته‌اند (back on the same plane again).

این پدیده در واقع یک رفتار جبرانی طبیعی در سم است
که می‌توان از آن در موارد فروپاشی (collapse) یا افتادگی ساختارهای عقبی (prolapse)
به‌صورت کنترل‌شده استفاده کرد تا سم به مرور توازن ارتفاعی طبیعی خود را بازیابد.

شکل 2 – تراش پاشنه تا پهن‌ترین نقطه‌ی قورباغه بدون در نظر گرفتن محور سم–پاسترن (HPA) یک برداشت نادرست است.

در سم‌های بدون نعل (barefootپاشنه‌ها همواره در همان ارتفاعی قرار می‌گیرند که بلندترین قسمت قورباغه (frog height) است.


تراش پاشنه‌های فروپاشیده (collapsed heels) گامی اساسی برای ایجاد مورفولوژی مثبت سم (positive hoof morphology) محسوب می‌شود.
اما پس از اصلاح اولیه، در پروتکل کاری من، پاشنه‌ها باید حداقل در همان ارتفاع قورباغه (same height as the frog) قرار گیرند.


بنابراین، در بسیاری از موارد، تراشی که من برای بهبود زاویه‌ی کف‌دستی یا کف‌پایی (palmar/plantar angle) انجام می‌دهم
از ناحیه‌ی کناره‌ها (quarters) آغاز می‌شود،
سپس به سمت پنجه (toe) پایین می‌آید
و در سوی دیگر دوباره بالا می‌رود —
درست به‌صورت آینه‌ای از تغییراتی که در طول چرخه‌ی رشد سم اتفاق می‌افتد.

این روش عملاً نوعی تراش گوه‌ای (wedge-like trim) ایجاد می‌کند،
که هدف آن بازگرداندن زاویه‌ی صحیح کف و محور HPA به حالت طبیعی است
بدون آنکه از ضخامت یا استحکام دیواره‌ی سم کاسته شود.

شکل 3 – تراشی با فرم گوه‌ای (Wedge-like Trim) که موجب بازآرایی کپسول سم و بهبود نسبت ارتفاع پاشنه به پنجه و زاویه‌ی کف‌دستی/کف‌پایی می‌شود

این روش تراش باعث ایجاد تراش گوه‌ای‌شکل (wedge-like trim) می‌شود
که به‌طور مؤثر موجب بازتنظیم موقعیت کپسول سم (re-orientates the capsule)
و برقراری نسبت بهینه‌ی ارتفاع پاشنه به پنجه (heel-to-toe height ratio)
و زاویه‌ی مطلوب کف‌دستی یا کف‌پایی (palmar/plantar angle) می‌گردد.


در برخی موارد، اجرای این تراش نیازمند جسارت و اطمینان حرفه‌ای (bravery) است،
زیرا تعیین میزان دقیق عمق قابل تراش در پنجه (toe depth)
می‌تواند چالش‌برانگیز باشد.
در این موارد، استفاده از تصاویر رادیوگرافی (X-rays) کمک بزرگی است
تا بتوان میزان مجاز اصلاح را به‌صورت ایمن مشخص کرد.


تغییر صحیح در صفحه‌ی تراش (trim plane) می‌تواند
بهبود چشمگیری در تناسبات سم (hoof proportions) و تراز استخوان‌های فالانژی (phalangeal alignment) ایجاد کند،
و از ورود سم به چرخه‌ی نزولی اختلال در تعادل دورسو–پالمار/پلانتر (dorso-palmar/plantar imbalance) جلوگیری نماید.

به‌بیان دیگر، این روش نه‌تنها شکل ظاهری سم را اصلاح می‌کند،
بلکه بیومکانیک طبیعی پا را نیز بازمی‌گرداند و تثبیت می‌نماید.

شکل‌های 4 و 5 – نمونه‌هایی از زاویه‌ی کف منفی درجه ۱ (Grade 1 NPA/NPLA) که از طریق تراش گُوِه‌ای (Wedge Trim) به زاویه‌ی مثبت بازگردانده شده‌اند

در این تصاویر نمونه‌هایی از اسب‌هایی مشاهده می‌شود که با داشتن زاویه‌ی کف منفی خفیف (Grade 1 Negative Palmar/Plantar Angle)
از طریق اجرای تراش گوه‌ای (wedge trim)، زاویه‌ی کف آن‌ها به محدوده‌ی مثبت (positive angle) بازگردانده شده است.


این روش تراش، اساس حفظ تراز محوری (alignment) در سم‌های نعل‌شده (shod feet) محسوب می‌شود.

در صورتی که فشار یا له‌شدگی بیش از حد در پاشنه‌ها (excess heel crushing) وجود داشته باشد،
می‌توان از قطعات کمکی یا پروستتیک‌ها (prosthetics) برای افزایش ارتفاع (elevation) استفاده کرد.
با این حال، این ابزارها باید در راستای تراش صحیح و متناسب (to complement an appropriate trim) به‌کار روند،
نه به‌عنوان جایگزینی برای اصلاح ساختاری سم.

«حفظ یکپارچگی کپسول سم برای بهبود مورفولوژی (ساختار)»

طول زیاد پنجه و پاشنه‌های پایین (Long toe, low heels) از مشکلات رایجی است که تقریباً هر نعلبند در طول فعالیت حرفه‌ای خود بارها با آن روبه‌رو می‌شود.

اما سؤال اساسی این است که:
آیا در مورد نحوه‌ی برخورد با این وضعیت، برداشت‌ها و باورهای نادرست (misconceptions) وجود دارد؟


🔹 توضیح فنی برای درک عمیق‌تر:
در حالت Long toe–low heel، بخش جلویی سم بیش‌ازحد رشد کرده و پاشنه‌ها به‌صورت نسبی کاهش ارتفاع یافته‌اند.
این عدم توازن، محور سم–پاسترن (Hoof Pastern Axis – HPA) را به سمت «شکسته به عقب» (broken back) منحرف می‌کند و باعث تغییر زاویه‌ی مفصل بین‌فالانژیایی دیستال (DIP joint) می‌شود.
در نتیجه، یکپارچگی کپسول سمی (hoof capsule integrity) از بین می‌رود و فرم طبیعی سم (hoof morphology) دچار دگرریختی می‌شود.

شکل 1 – تغییر در طول عملکردی پنجه از طریق اصلاح نسبت ارتفاع پاشنه به پنجه (Heel-to-Toe Height Ratios)

در عمل، بسیار مهم است که ابتدا مشخص کنیم آیا اسب واقعاً دارای پنجه‌ی بلند و کشیده (flared/stretched toe) است،
یا اینکه فقط به‌دلیل پاشنه‌های پایین (low heels) یا نسبت ضعیف ارتفاع پاشنه به پنجه (poor heel-to-toe height ratio)،
زاویه‌ی پنجه به‌صورت غیرطبیعی تیز (acutely angled toe) به نظر می‌رسد.

در شکل ۱ مشاهده می‌شود که تنها با افزایش ارتفاع پاشنه،
تغییر قابل توجهی در طول عملکردی پنجه (functional toe length) و طول بازوی اهرمی (lever arm) حاصل می‌شود —
آن هم بدون نیاز به سوهان‌کاری زیاد بر روی دیواره‌ی جلویی سم (minimal rasping of the dorsal wall).


در بسیاری از موارد، ظاهرِ «پنجه‌ی بلند» در واقع ناشی از ضعف سلامت ساختارهای عقبی سم (poor caudal hoof health) است.
یعنی کاهش انسجام (integrity) در بخش کف‌دستی یا پالمار سم (palmar hoof structures).

در نتیجه، پاسخ کارآمد در حذف یا تراشیدن بیش از حد دیواره‌ی جلویی (dorsal wall) نیست،
چراکه این کار خود باعث کاهش استحکام کپسول سم می‌شود.
به بیان استعاری نویسنده:

“Don’t rob Peter to pay Paul!” — یعنی نباید با آسیب زدن به بخش جلویی سم، نقص بخش پشتی را جبران کرد.


ما می‌دانیم که سلامت بخش عقبی سم (caudal hoof health)
وابسته به عملکرد طبیعی آن (function) است —
یعنی تعادل میان نیروهای وزن و عکس‌العمل زمین (weight counteraction)،
تغییر شکل طبیعی سم هنگام بارگیری (hoof distortion biomechanics)
و مکانیسم‌های همودینامیکی (haemodynamic mechanisms) در ناحیه‌ی کف‌دستی (palmar structures).

این مفهوم تقریباً در تمام مقالات نویسنده تکرار شده است:
در شرایطی که تعادل دورسو–پالمار (dorso-palmar balance) ضعیف باشد،
اصلاح و بهبود سلامت بخش عقبی سم باید اولویت نخست در مداخله‌ی نعلبندی باشد.


اما سؤال اینجاست:
اگر نسبت‌های سم ناهماهنگ هستند، چرا به‌سادگی با سوهان‌کاری دیواره‌ی جلویی سم (rasping the dorsal wall) زاویه‌ی ظاهری آن را بهبود ندهیم؟

پاسخ در پژوهش Douglas et al. نهفته است (ارجاع به شکل ۲).
این پژوهش مدول الاستیسیته (Elastic Modulus) یا همان شاخص مقاومت مکانیکی بخش‌های مختلف سم را اندازه‌گیری کرده است.
هرچه مقدار این مدول کمتر باشد، آن ناحیه تغییر شکل‌پذیرتر (more deformable) و در عین حال آسیب‌پذیرتر (more prone to failure) است.

نتایج نشان دادند که کپسول سم دارای مدول‌های متفاوتی از ناحیه‌ی پنجه تا پاشنه و در مقاطع عرضی مختلف است،
یعنی قدرت و مقاومت ساختاری سم در بخش‌های مختلف یکسان نیست —
و این نکته در تصمیم‌گیری نعلبند برای میزان تراش دیواره‌ی جلویی بسیار حیاتی است.

شکل 2 – مدول الاستیسیته در نواحی مختلف کپسول سم (Douglas et al., 1996)

مطالعه‌ی Douglas و همکاران (1996) نشان داد که میزان مدول الاستیسیته (Elastic Modulus) — که بیانگر سختی و مقاومت ماده در برابر تغییر شکل است — در بخش‌های مختلف کپسول سم متفاوت است.

نتایج نشان می‌دهد که:

  • دیواره‌ی خارجی سم (outer wall) تقریباً دو برابر سخت‌تر از دیواره‌ی داخلی است.

  • در مقابل، دیواره‌ی داخلی (inner wall) دارای مدول الاستیسیته پایین‌تری نسبت به پاشنه‌ها (heels) است.


این ترکیب ناهمگون در ساختار کپسول، بخشی از طراحی عملکردی (functional design) سم محسوب می‌شود.
این ویژگی باعث می‌شود تا نیمه‌ی عقبی کپسول (back half of the capsule)
بتواند به‌صورت طبیعی منبسط و منقبض شود (expand and contract)
تا شوک و فشارهای وارده از زمین را جذب کرده و از انتقال مستقیم آن به ساختارهای داخلی و استخوان فالانژ دیستال جلوگیری کند.

شکل 3 – تغییر شکل طبیعی سم (Natural Deformation of the Hoof)

نقش تفاوت مدول یانگ در نواحی مختلف سم در جذب ضربه (shock dispersion)

تغییر شکل طبیعی سم که برای پخش مؤثر نیرو و جذب ضربه (shock dispersion) حیاتی است،
در واقع نتیجه‌ی تفاوت در مدول یانگ (Young’s Modulus) میان بخش‌های مختلف کپسول سم است.


دیواره‌ی سخت‌تر در ناحیه‌ی پنجه (toe wall) وظیفه‌ی محافظت از ساختارهای زیرین و حساس سم را بر عهده دارد،
در حالی‌که دیواره‌ی داخلی نرم‌تر (inner wall) خطر آسیب‌دیدگی همین ساختارها را هنگام تغییر شکل کاهش می‌دهد.

این معماری پیچیده و هدفمند — همان‌گونه که در طراحی طبیعی سم دیده می‌شود —
باعث می‌شود کپسول سم بتواند تناسبات خود را حفظ کند
و در عین حال قابلیت تغییر شکل طبیعی و توزیع مؤثر نیروها را برای جذب ضربات حفظ نماید.

به بیان دیگر، تفاوت در سختی بافت‌ها (heterogeneous stiffness)
یکی از عوامل کلیدی در پایداری ساختاری (structural integrity) و کارایی بیومکانیکی (biomechanical efficiency) سم است.

شکل 3 – ترکیب ساختاری کپسول سم و نقش آن در مقاومت نیروهای مختلف

کپسول سم دارای دیواره‌ی بیرونی سخت‌تر (outer wall) است که برای مقابله با نیروهای فشاری (compressive forces) طراحی شده،
در حالی‌که دیواره‌ی داخلی نرم‌تر (inner wall) وظیفه دارد از بافت‌های نرم زیرین (underlying soft tissues) محافظت کند.

ساختار کراتینی (keratin structure) سم نیز در مقطع عرضی خود متفاوت است تا بتواند
در برابر انواع مختلف نیروهایی که به آن وارد می‌شوند، واکنش مناسبی نشان دهد.

دیواره‌ی بیرونی سم دارای تراکم بالاتر لوله‌های شاخی (tubular horn) است که برای تحمل فشارهای ناشی از تحمل وزن (weight-bearing compressive forces) طراحی شده است،
در حالی‌که دیواره‌ی داخلی، دارای تراکم بیشتر از ماده‌ی بین‌لوله‌ای (intertubular horn) است که عمود بر لوله‌ها (perpendicular to the tubules) قرار گرفته
تا بتواند نیروهای کششی (tensile forces) منتقل‌شده از دیواره به بستر لامینایی (laminal bed) را جذب و توزیع کند.


حال تصور کنید وقتی دیواره‌ی جلویی سم (dorsal wall) با سوهان بیش‌ازحد تراشیده می‌شود
و بخش داخلی نرم‌تر آن آشکار می‌گردد چه اتفاقی می‌افتد؟

در این حالت، پنجه نرم‌تر از پاشنه‌ها می‌شود!
توانایی آن در مقابله با نیروهای فشاری کاهش یافته و در نتیجه دچار شکست ساختاری (collapse) می‌گردد.
به‌عبارتی، ما به‌صورت عملکردی، ساختار طبیعی سم را وارونه کرده‌ایم (functionally turned the hoof back to front).


از این منظر، می‌توان درک کرد که چرا وقتی نعلبند بار بعدی برای اصلاح سم بازمی‌گردد،
پنجه بلندتر و بازتر (flared) شده،
یکپارچگی کپسول (capsule integrity) آسیب دیده،
و مورفولوژی مثبت (positive morphology) دیگر قابل دستیابی نیست.
زیرا با تراش اشتباه، تعادل عملکردی سم (functional equilibrium) را برهم زده‌ایم.


مطالعات متعددی نشان داده‌اند که حفظ مکانیسم‌های طبیعی جذب ضربه (natural shock dispersion)،
تغییر شکل طبیعی سم (natural deformation)
و سیستم همودینامیک (haemodynamic system) برای حفظ شکل و سلامت سم حیاتی است.

این کارکردها کاملاً وابسته به ترکیب ساختاری سم (hoof composition) هستند.
اگر ما برای دستیابی سریع به «ظاهر زیباتر و متناسب‌تر» (aesthetic proportions)
در ترکیب طبیعی سم مداخله کنیم — بدون آنکه علت اصلی مشکل را اصلاح کنیم —
در واقع همان اشتباه معروف را مرتکب شده‌ایم:

“Don’t rob Peter to pay Paul.”

در این حالت، مکانیسم جذب ضربه و بیومکانیک ذاتی سم را مختل می‌کنیم
و توانایی ایجاد تغییرات مورفولوژیک مثبت را از بین می‌بریم.


پس راه‌حل چیست؟

  1. پیش از هر چیز، باید یکپارچگی کپسول سم (capsular integrity) را حفظ کنیم.

  2. سپس باید ساختارهای عقبی سم (caudal hoof structures) را درگیر و فعال کنیم
    و در عین حال تناسبات سه‌بعدی سم (3D hoof proportions) را به‌صورت هم‌زمان اصلاح نماییم.

شکل 4 – دستیابی به مورفولوژی مثبت واقعی در کپسول سم از طریق اصلاح پاشنه‌های فروپاشیده و بخش عقبی سم، با حداقل سوهان‌کاری دیواره‌ی جلویی

در این تصویر، نمونه‌ای از مورفولوژی واقعاً مثبت کپسول سم (genuine positive hoof capsule morphology) نشان داده شده است؛
نتیجه‌ی اصلاح پاشنه‌های فروپاشیده (collapsed heels) و ساختارهای عقبی سم (caudal hoof)
بدون نیاز به تراش زیاد دیواره‌ی جلویی (minimal rasping of the dorsal wall).

نکته‌ی مهم این است که اگر برای بهبود تناسبات سم، زیر پنجه را اصلاح کنیم (coming under the toe)
و یا زاویه‌ی پنجه را به عقب برگردانیم (backing the toe up)،
این کار تأثیرات مخرب تراشیدن بیش از حد دیواره‌ی جلویی را ندارد.

در واقع، این روش باعث بهبود تعادل عملکردی و تناسب بیومکانیکی سم می‌شود
بدون آنکه از ضخامت محافظتی دیواره کاسته شود یا استحکام کپسول سم به خطر بیفتد.

شکل 5 – درگیرسازی مجدد ساختارهای عقبی سم و ایجاد تناسبات سه‌بعدی (Re-engagement of Caudal Hoof Structures and Creation of 3-Dimensional Proportions)

در این تصویر، بازسازی و فعال‌سازی مجدد ساختارهای عقبی سم (caudal hoof structures) و ایجاد تناسبات سه‌بعدی واقعی (3D proportions) در کل کپسول سم نمایش داده شده است.
این هماهنگی میان پاشنه، پنجه و محور استخوانی، پایه‌ی اصلی شکل‌گیری تعادل بیومکانیکی پایدار است.


نتیجه‌گیری (Conclusion)

برای دستیابی به بهبود واقعی و پایدار در تناسبات کپسول سم (genuine improvements in hoof capsule proportions)،
باید به جای کاهش یا تضعیف ساختارهای سالم،
استحکام و یکپارچگی بخش‌هایی را که دچار نارسایی هستند، بازسازی کنیم (build integrity of the structures that are failing).

کاهش ضخامت یا حذف بی‌رویه‌ی بخش‌های دیگر سم فقط برای جلب ظاهر زیباتر یا سریع‌تر (instant aesthetic gratification)،
منجر به اختلال در بیومکانیک طبیعی و تخریب عملکردی کپسول خواهد شد.

بنابراین، اصلاح علمی و تدریجی مبتنی بر سلامت ساختاری (structural integrity)
کلید دستیابی به مورفولوژی مثبت و پایداری واقعی در سم اسب است.

محور سم–پاسترن (Hoof Pastern Axis – HPA): عوامل مؤثر

در این مقاله، Yogi Sharp — پژوهشگر و مستندساز اسب (The Equinedocumentalist) — به بررسی علمی عواملی می‌پردازد که بر زاویه و هم‌ترازی محور سم–پاسترن (HPA) تأثیر می‌گذارند؛
یعنی همان رابطه‌ی بیومکانیکی میان زاویه‌ی دیواره‌ی جلویی سم (dorsal hoof wall) و محور پاسترن (pastern axis) که نقش کلیدی در تعادل، عملکرد حرکتی و سلامت مفصل بین‌فالانژیایی دارد.

Hoof Pastern Axis (HPA) اصطلاحی است که برای توصیف رابطه‌ی زاویه‌ای میان سم (hoof) و پاسترن (pastern) به‌کار می‌رود.

برای محور HPA سه وضعیت اصلی تعریف شده است:

  1. Broken back (شکسته به عقب)

  2. Straight (مستقیم یا هم‌تراز)

  3. Broken forward (شکسته به جلو)

در بیشتر موارد، تمرکز این مقاله بر روی حالت Broken back HPA خواهد بود،
زیرا این وضعیت بیشترین ارتباط را با ناهنجاری‌های بیومکانیکی و تغییرات در زاویه‌ی مفصل بین‌فالانژیایی دیستال (DIP joint) دارد.

شکل 1A – نحوه‌ی ارزیابی محور سم–پاسترن (HPA)

برای ارزیابی HPA، خطی فرضی از مرکز پاسترن (pastern) عبور داده می‌شود
و زاویه‌ی آن با زاویه‌ی دیواره‌ی

جلویی سم (dorsal wall angle) مقایسه می‌گردد.

در نمونه‌ی نشان‌داده‌شده در تصویر، محور HPA اندکی به سمت broken back متمایل است،
اما همچنان در محدوده‌ی قابل قبول و «خوب» قرار دارد.

در حالت straight HPA (محور مستقیم)، زاویه‌ی پاسترن و زاویه‌ی سم دقیقاً با یکدیگر برابر هستند
و خط‌های ترسیم‌شده از هر دو بخش در امتداد هم قرار می‌گیرند.

شکل 1B – محور شکسته (Broken Back) و محور شکسته به جلو (Broken Forward)

در وضعیت Broken Back HPA، زاویه‌ی سم (hoof angle) تیزتر و بازتر از زاویه‌ی پاسترن است،
یعنی خط محور سم نسبت به محور پاسترن به سمت عقب متمایل می‌شود.

در مقابل، در وضعیت Broken Forward HPA، برعکس این حالت رخ می‌دهد —
زاویه‌ی سم بسته‌تر است و محور سم نسبت به پاسترن به سمت جلو متمایل می‌گردد.


ارتباط HPA با هم‌ترازی فالانژیال (Phalangeal Alignment):

محور HPA تا حدی با هم‌ترازی استخوان‌های سه‌گانه‌ی فالانژی (three phalanges: P1, P2, P3) ارتباط دارد،
اما نباید آن دو را یکی دانست، زیرا مفاهیم متفاوتی هستند.

HPA یک شاخص بیرونی (external reference marker) است که از روی ظاهر پا قابل ارزیابی است،
در حالی‌که هم‌ترازی فالانژیال (Phalangeal alignment) فقط از طریق تصویربرداری رادیوگرافی (radiographic assessment) قابل اندازه‌گیری است.

با این وجود، در عمل، اصلاح محور HPA معمولاً با بهبود در هم‌ترازی فالانژیال همراه است؛
به همین دلیل، در این بحث، هر دو مفهوم به‌صورت هم‌زمان بررسی می‌شوند.

شکل 2 – تفاوت بین محور سم–پاسترن (HPA) و هم‌ترازی فالانژیال (Phalangeal Alignment)

در این تصویر، تفاوت میان محور HPA و هم‌ترازی فالانژیال نشان داده شده است.
محور HPA یک شاخص بیرونی (external reference marker) است که از روی شکل و زوایای ظاهری سم قابل مشاهده است،
در حالی‌که هم‌ترازی فالانژیال تنها از طریق تصویربرداری رادیوگرافی (radiographic evaluation) قابل ارزیابی است.

دقت کنید که این دو با یکدیگر متفاوت‌اند؛ ممکن است سم ظاهراً HPA مناسبی داشته باشد،
اما استخوان‌های فالانژی هنوز در یک راستا نباشند (misalignment).


پیش از ادامه‌ی بحث، باید نکته‌ی مهمی را روشن کرد:
زاویه‌ی کف (Palmar Angle) با هم‌ترازی فالانژیال (Phalangeal Alignment) یا محور سم–پاسترن (HPA) یکی نیست.

اشتباهی که اغلب افراد مرتکب می‌شوند این است که هنگام ارزیابی زوایا،
فقط جهت استخوان فالانژ دیستال (Distal Phalanx) را ملاک قرار می‌دهند،
در حالی‌که آنچه اهمیت دارد، رابطه‌ی میان استخوان‌های فالانژی است، نه مقدار مطلق زاویه‌ی سم.

در اسب‌ها، میزان زاویه‌ی کف (palmar angle) و در نتیجه زاویه‌ی سم (hoof angle) می‌تواند از یک نژاد تا نژاد دیگر متفاوت باشد.
اما آنچه برای سلامت بیومکانیکی اهمیت دارد، تناسب زاویه‌ی سم با زاویه‌ی پاسترن است.

این بحث درباره‌ی ساخت سم‌های «عمودی‌تر» نیست،
بلکه درباره‌ی ایجاد همبستگی (correlation) بین زاویه‌ی سم و زاویه‌ی پاسترن است.

برای مثال:
در نژاد Thoroughbred (تروبرد)، زاویه‌ی سم به‌طور طبیعی تیزتر است،
در حالی‌که در نژاد Warmblood (وارم‌بلاد) زاویه‌ی سم بازتر و صاف‌تر است.
بنابراین، زاویه‌ی لازم برای دستیابی به یک HPA سالم در این دو نژاد متفاوت خواهد بود.

شکل 3 – نمونه‌هایی از محورهای HPA سالم

این تصویر مجموعه‌ای از HPAهای سالم را نشان می‌دهد.
در نگاه اول، زاویه‌ی هر کدام از این نمونه‌ها با دیگری تفاوت دارد،
زیرا این زوایا تحت تأثیر زاویه‌ی کف (palmar angle) و زاویه‌ی استخوان فالانژ انتهایی (distal phalanx angle) شکل گرفته‌اند.

با این حال، همه‌ی این نمونه‌ها از دید بیومکانیکی «سالم» تلقی می‌شوند،
زیرا آنچه تعیین‌کننده‌ی سلامت محور HPA است، زاویه‌ی مطلق سم یا استخوان پدال (pedal bone) نیست،
بلکه رابطه‌ی هماهنگ میان سم، استخوان‌های فالانژی و پاسترن است.

(تصویر با بازطراحی از EPC Solutions، با اجازه‌ی انتشار مجدد)


پرسش‌های مطرح در صنعت نعلبندی

یکی از مباحث اساسی در صنعت نعلبندی این است که:

  • آیا باید محور HPA را بهبود دهیم؟

  • آیا لازم است هر اسب دارای هم‌ترازی کامل و دقیق باشد؟

  • و در نهایت، تا چه حد مداخله (intervention) در ساختار سم مجاز و مناسب است؟

این پرسش‌ها پیش‌تر در مقاله‌ی «The Truth about HPA» و ویدیوکست «The Importance of Phalangeal Alignment» مورد بررسی قرار گرفته‌اند.
در آن منابع، نویسنده به پیش‌زمینه‌های بیومکانیکی محور شکسته (broken alignment) پرداخته بود.

در این مقاله، تمرکز بر این است که چه عواملی باعث می‌شوند یک اسب نیاز به اصلاح HPA پیدا کند،
و پارامترهای فیزیکی و مورفولوژیکی مؤثر بر این محور چه هستند.


عوامل مؤثر بر محور HPA

محور HPA تا حد زیادی — به‌ویژه در حالت broken back HPA — تحت تأثیر نسبت‌های سم (hoof proportions) است.
البته سایر عوامل، مانند انقباض واحدهای عضلانی (muscle unit contraction) نیز بی‌تأثیر نیستند،
اما نقش اصلی بر عهده‌ی نسبت‌های هندسی سم است.

مطالعات متعددی نشان داده‌اند که برخی اندازه‌گیری‌ها و نسبت‌های مشخص به‌طور مستقیم بر زاویه و جهت سم (hoof orientation) تأثیر دارند.

به‌طور خاص:

  • Moleman et al. (2006) و مطالعات van Heel نشان دادند که بخش عمده‌ای از اثر نسبت‌های سم در مفصل بین‌فالانژیایی دیستال (Distal Interphalangeal Joint – DIPJ) رخ می‌دهد.
    در واقع، چرخش استخوان فالانژ انتهایی (distal phalanx) حول محور این مفصل، منجر به تغییر زاویه‌ی سم می‌شود
    و در نتیجه، محور HPA به حالت شکسته (broken) درمی‌آید.

  • Page و Hagan (2002) فاصله‌ی بین استخوان فالانژ انتهایی و نوک سم (toe) را بررسی کردند
    و نشان دادند که این فاصله به‌صورت مستقیم بر HPA تأثیر دارد.

  • Redden (2003) همین فاصله را معیار تحلیل قرار داد و توضیح داد که وقتی بیش از حد زیاد باشد،
    باعث ایجاد اهرم پنجه (toe leverage) و در نتیجه فِلِر (flare) در بخش جلویی سم می‌شود.

  • Snow و Birdsall (1990) و Dyson et al. (2011) گزارش کردند که اگر اختلاف زاویه بین دیواره‌ی سم و پاشنه بیش از ۵ درجه باشد،
    این امر نشانگر پاشنه‌ی فروپاشیده (collapsed heel) است که HPA را مختل می‌کند.

  • Turner (1992) و Dyson et al. (2011) نسبت ایده‌آل ۳:۱ برای ارتفاع پنجه به پاشنه (toe:heel height ratio) را پیشنهاد دادند
    و تأکید کردند که این نسبت بر زاویه‌ی کلی سم تأثیرگذار است و در نهایت محور HPA را تعیین می‌کند.

همچنین، مطالعات Moleman، van Heel و Clayton (1990) همگی به بررسی تأثیر رشد سم در پای نعل‌شده (shod foot) پرداخته‌اند —
موضوعی که در ادامه‌ی مقاله با جزئیات بیشتری تشریح می‌شود.

شکل 3 – اندازه‌گیری‌ها و نسبت‌هایی که بر محور سم–پاسترن (HPA) تأثیر می‌گذارند

با نگاهی به شکل ۳، می‌توان مشاهده کرد که در یک سم واحد، تنها با تغییر نسبت‌های ظاهری آن (hoof proportions)، محور HPA نیز تغییر کرده است.

اگرچه نسبت طول پنجه به پاشنه (toe/heel length ratio) و همچنین طول استخوان فالانژ دیستال تا نقطه‌ی گام‌برداری (P3 to breakover length) هر دو تا حدی بر محور HPA اثر می‌گذارند،
اما این اثر محدود و جزئی است.

عامل واقعی و تعیین‌کننده در هم‌ترازی محور HPA، نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه (toe:heel height ratio) است.

در تصویر بالایی، این نسبت ۱۰ واحد پاشنه در برابر ۱ واحد پنجه است — یعنی پاشنه به‌مراتب پایین‌تر و زاویه‌ی سم شکسته‌تر است.
در تصویر پایینی، این نسبت به ۴٫۵ به ۱ تغییر کرده است.

نکته‌ی مهم این است که اگر این نسبت به حدود ۳ به ۱ نزدیک شود،
هم‌ترازی فالانژیال (phalangeal alignment) تقریباً ایده‌آل خواهد شد،
و محور سم–پاسترن (HPA) به حالت طبیعی و هم‌تراز نزدیک می‌شود.

شکل 4 – سه محور مؤثر در تغییر محور سم–پاسترن (HPA)

هنگام بررسی عوامل مؤثر بر محور HPA، باید سه محور اصلی را در نظر گرفت:

  1. طول پنجه (Toe length)

  2. طول پاشنه (Heel length)

  3. زاویه‌ی استخوانی (Bone alignment) که مستقیماً تحت تأثیر نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه (toe:heel height ratio) قرار دارد.

کوتاه کردن طول پنجه می‌تواند تا حد کمی بر جهت استخوان‌های فالانژی تأثیر بگذارد،
اما تغییر در نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه، تأثیری بسیار چشمگیر بر جهت استخوان‌ها و تراز فالانژیال دارد.

در رادیوگرافی نشان‌داده‌شده در شکل، ارتفاع پاشنه تقریباً از بین رفته است،
و این وضعیت با محور سم–پاسترن شکسته به عقب (broken back HPA) و همچنین زاویه کف منفی (negative plantar angle) همبستگی دارد.


پرسش اصلی: آیا باید HPA را به‌صورت مصنوعی اصلاح کرد؟

سؤال کلیدی این است که آیا محور HPA باید به‌صورت مصنوعی (artificially) بهبود یابد یا خیر؟
پیش از پاسخ، باید پرسید چه چیزی موجب نسبت ضعیف پنجه به پاشنه (poor toe:heel ratio) شده است:

  • آیا این وضعیت طبیعی و ذاتی است و باید به همان شکل باقی بماند؟

  • یا نتیجه‌ی عوامل خارجی (external factors) است که باید اصلاح و جبران شوند؟


نقش تراش (Trimming) در تنظیم محورهای سم

این پرسش عمدتاً در مورد سم‌هایی مطرح می‌شود که با تراش معمولی (trim) نمی‌توانند به وضعیت ایده‌آل برسند.
تراش نقشی کلیدی در تنظیم این محورها دارد، زیرا نعلبند می‌تواند مستقیماً نسبت پنجه به پاشنه را اصلاح کند.

با این حال، روش‌های آموزشی و دیدگاه‌های مختلفی درباره‌ی چگونگی تراش وجود دارد، از جمله:

  1. تراش پاشنه تا پهن‌ترین نقطه‌ی قورباغه (widest point of the frog)

  2. تراش تا سطح زنده‌ی کف سم (live sole plane)

  3. تراش با هدف ایجاد فالانژ دیستال موازی با زمین (ground-parallel distal phalanx)

به عنوان مثال، Caldwell (2018) بیان می‌کند که تراش باید به‌صورت فردی (individual basis) برای هر اسب تصمیم‌گیری شود،
و پروتکلی ارائه می‌دهد که بر پایه‌ی نقشه‌برداری از نقاط مرجع داخلی بر روی سطح خارجی سم (mapping internal reference points on the external foot) انجام می‌شود.

به عقیده‌ی نویسنده، تراش باید با هدف ایجاد کارایی بیومکانیکی (biomechanical efficiency) انجام شود،
و در این فرایند باید محور HPA، سلامت ساختارهای عقبی سم (caudal structures) و استحکام پاشنه‌ها (heel strength) هم‌زمان در نظر گرفته شوند.

برای نمونه، تراش با هدف ایجاد فالانژ دیستال موازی با زمین (ground-parallel distal phalanx)
به‌طور معمول منجر به محور HPA شکسته به عقب (broken back HPA) می‌شود.

همان‌طور که در مقالات و ویدیوکست‌های قبلی نویسنده توضیح داده شده،
این وضعیت می‌تواند در بلندمدت برای سیستم اسکلتی–عضلانی اسب (musculoskeletal system) مضر باشد،
زیرا تراز طبیعی و تعادل نیروهای بیومکانیکی را برهم می‌زند.

شکل 5 – سمی با پاشنه‌های قوی که تا بالاترین و پهن‌ترین نقطه‌ی قورباغه تراشیده شده است تا محور HPA سالم حفظ شود.

در شکل ۵ مشاهده می‌شود که اگر پاشنه‌ها تا خطوط قرمز تراش داده شوند،
محور HPA دچار شکستگی خواهد شد.
به بیان دیگر، پایین آوردن بیش از حد پاشنه باعث شکسته شدن محور سم–پاسترن (broken HPA) می‌شود.

در اسب‌های بدون نعل (barefoot horses) نیز معمولاً همین وضعیت دیده می‌شود؛
وقتی سم به حال خود رها شود، قورباغه (frog) و پاشنه‌ها (heels) با هم رشد می‌کنند
و در یک سطح مشترک ارتفاعی باقی می‌مانند.

با این حال، اگر پاشنه‌ها بیش از حد بلند باقی بمانند، تمایل دارند به سمت جلو حرکت کنند
و دچار وضعیت فروپاشی پاشنه‌های پیش‌روی کرده (collapsed run-forward heels) شوند.

در چنین شرایطی، پاشنه باید تا رسیدن به بخش سالم‌تر و زیر ساختارهای همودینامیک (haemodynamic structures) تراشیده شود،
و سپس ممکن است نیاز باشد که دوباره اندکی افزایش ارتفاع (re-elevation) داده شود تا تعادل حفظ گردد.

در این فرآیند، همیشه باید تعادلی (balance) ایجاد شود بین پایین آوردن و بالا نگه داشتن پاشنه‌ها.
در نتیجه، تراش باید برای هر اسب به‌صورت اختصاصی (individual trimming) انجام شود،
با اهداف مشخصی برای ایجاد توازن در سه محور اصلی (the 3 axes: toe length, heel length, bone alignment).


یافته‌های پژوهشی در مورد پای برهنه (Barefoot)

مطالعات Malone و Davies (2019)، Clayton (2011) و Proske et al. (2017)
همگی بهبود قابل توجهی را در مورفولوژی سم (hoof morphology) اسب‌های بدون نعل گزارش کرده‌اند.

در ارتباط با بحث حاضر، همه‌ی این تحقیقات نشان داده‌اند که در اسب‌های بدون نعل،
زاویه‌ی سم (hoof angle) و زاویه‌ی کف (palmar angle) بهبود یافته‌اند،
که این تغییرات نتیجه‌ی مستقیم بهبود در نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه (toe:heel height ratio) است.

به‌طور طبیعی، وقتی این نسبت بهبود پیدا کند، محور HPA نیز هم‌ترازتر و سالم‌تر می‌شود —
البته به شرطی که از روش‌های تراشی که پیش‌تر به «پایین آوردن افراطی پاشنه‌ها» اشاره شد، استفاده نشده باشد.


نتیجه‌گیری از این یافته‌ها

این داده‌ها دو نکته‌ی مهم را نشان می‌دهند:

  1. بخشی از سم‌های نعل‌شده (shod hooves) باید زاویه‌ی بیشتری داشته باشند،
    یا به عبارت دیگر، محور سم–پاسترن آن‌ها باید هم‌ترازتر (more aligned) باشد.
    اگر این اسب‌ها به مرور زمان بدون نعل می‌ماندند،
    سم آن‌ها به‌تدریج در زاویه‌ی بالاتری تثبیت می‌شد.
    بنابراین، این گروه از اسب‌ها ممکن است در حال حاضر از افزایش ارتفاع پاشنه (heel elevation) سود ببرند.

  2. نعل‌بندی سنتی (traditional shoeing) در بخش قابل‌توجهی از اسب‌ها
    باعث کاهش ارتفاع پاشنه نسبت به پنجه می‌شود،
    که در نتیجه زاویه‌ی کلی سم کاهش می‌یابد و محور HPA به سمت شکستگی (broken back) متمایل می‌گردد.

شکل 6 – تفاوت بین ساختارهای عقبی سالم سم و آنچه معمولاً در نمای کف (solar view) دیده می‌شود.
(عکس بالا سمت چپ از Barefoot South)


مالکین اسب و نعلبندها، هر دو، آن‌قدر به دیدن ساختارهای عقبی منقبض (contracted)، فروپاشیده (collapsed) و افتاده (prolapsed caudal hoof structures) عادت کرده‌اند
که این وضعیت به نوعی «هنجار ناپذیرفتنی اما رایج» تبدیل شده است.

در ارتباط با محور سم–پاسترن (HPA)، این دگرریختی‌های مورفولوژیکی (morphological deformations)
تأثیر مستقیمی بر نسبت‌های هندسی سم (hoof proportions) دارند،
از جمله نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه (toe:heel height ratio) که عامل کلیدی در شکل‌گیری HPA است.

آنچه باید درک شود این است که:
اگر اسبی دارای چنین دگرریختی‌هایی در بخش عقبی سم باشد،
در واقع دیگر دارای نسبت‌های طبیعی (natural hoof ratios) نیست —
یا به بیان دقیق‌تر، نسبت‌هایی ندارد که برای آن اسب خاص ایده‌آل (ideal) محسوب شوند.

شکل 7 – احتمال فروپاشی ساختارهای عقبی سم در اثر عدم تماس قورباغه با زمین

(تصویر پایین سمت راست از Progressive Equine Services)


با مشاهده‌ی فروپاشی ساختارهای عقبی از نمای پشتی (caudal view)،
شاید لازم باشد درباره‌ی تأثیرات احتمالی نعل‌های سنتی لبه‌ای (traditional rim shoes)
بر نقش قورباغه (frog) و سیستم همودینامیک (haemodynamic system) تجدید نظر کنیم.

وقتی قورباغه از تماس با زمین جدا می‌شود،
نیروی عکس‌العمل زمین (ground reaction force) دیگر نمی‌تواند در برابر وزن اسب از طریق قورباغه انتقال یابد.
در پاهای ضعیف‌تر، این امر منجر به حرکت تدریجی ساختارهای عقبی به سمت پایین (downward migration)
و در نهایت فروپاشی پاشنه‌ها (heel collapse) می‌شود.

اگرچه مطالعات Bowker مکانیسم‌های دیگری را در عملکرد سیستم همودینامیک مطرح کردند
(از جمله the depression theory و the negative pressure theory
اما مقالات قبلی پیشنهاد کرده‌اند که استفاده از پدهای حمایتی قورباغه (frog support pads)
باید به‌عنوان یک استاندارد پیش‌فرض در نعلبندی مدرن در نظر گرفته شود
تا از وقوع گسترده‌ی این نوع فروپاشی جلوگیری شود.

در مقابل، همین پدیده توضیح می‌دهد چرا در اسب‌های بدون نعل (barefoot)
مورفولوژی بخش عقبی سم به‌طور مثبت تغییر می‌کند؛
زیرا این ساختارها در تماس مستقیم با زمین عملکرد بهینه‌تری دارند
و سم به‌تدریج وارد الگوی بیومکانیکی سالم‌تری می‌شود.


نتیجه‌گیری‌های کلیدی برای بحث حاضر

از این یافته‌ها می‌توان سه نکته‌ی اصلی برداشت کرد:

  1. پاهایی که دچار دگرریختی‌های منفی (negative morphologies) هستند،
    زاویه‌ای کمتر از حالت ایده‌آل خواهند داشت.

  2. این دگرریختی‌ها باعث ایجاد نسبت نامطلوب پنجه به پاشنه (poor toe:heel ratio)
    و در نتیجه اختلال مستقیم در محور HPA می‌شوند.

  3. در اکثریت اسب‌ها (به‌ویژه نعل‌شده‌ها)، سم باید زاویه‌ی بالاتر و محور HPA مستقیم‌تری داشته باشد،
    زیرا این دگرریختی‌های عقبی تقریباً در تمام جمعیت نعل‌شده‌ها شایع‌اند.


رشد سم و اثر آن بر زاویه‌ها

باید در نظر داشت که از لحظه‌ای که اسب پس از نعل شدن پای خود را روی زمین می‌گذارد،
رشد سم (hoof growth) به‌تدریج زاویه‌های سم را تغییر می‌دهد.

زاویه‌ی پنجه و پاشنه هر دو تیزتر (more acute) می‌شوند
و پاشنه‌ها به‌مرور به جلو می‌لغزند (run forward) و زیر بال‌های استخوان فالانژ دیستال قرار می‌گیرند.
در این وضعیت، پاشنه در میان ساختارهای سخت (hard structures) فشرده می‌شود
و از تماس طبیعی خود با ساختارهای نرم و همودینامیک محروم می‌گردد،
که در بلندمدت موجب تضعیف پاشنه‌ها و تغییر نسبت پنجه به پاشنه می‌شود.

این وضعیت در اسب‌های بدون نعل نیز ممکن است رخ دهد،
مگر این‌که رشد و سایش سم (hoof growth and wear) در تعادل باشند.

به‌تجربه‌ی نویسنده، در پاهای برهنه معمولاً سایش در پنجه بیشتر از پاشنه است،
احتمالاً به این دلیل که پاشنه‌ها نیروی ضربه (impact) را جذب می‌کنند
در حالی که پنجه بیشتر درگیر اصطکاک (friction) است.

البته این فرضیه نیاز به تأیید علمی دارد و ممکن است بیش از حد ساده‌سازی شده باشد،
اما در عمل دیده می‌شود که در پای برهنه، نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه بهتر حفظ می‌شود
و نیروهای بیومکانیکی مؤثر بر سم در وضعیت بهینه‌تری باقی می‌مانند،
که مستقیماً منجر به مورفولوژی سالم‌تر سم می‌شود.


جمع‌بندی نهایی

محور سم–پاسترن (HPA) در اصل، محصول مستقیم نسبت پاشنه به پنجه (heel:toe ratio) است.

با توجه به اینکه بخش زیادی از ساختارهای عقبی سم در بیشتر اسب‌ها
تا درجاتی دچار تغییر شکل یا فروپاشی هستند،
می‌توان نتیجه گرفت که بیشتر اسب‌ها ذاتاً باید سم‌های عمودی‌تر (more upright)
و در نتیجه HPA هم‌ترازتر (more aligned) داشته باشند.

بنابراین، درصد بالایی از اسب‌ها نیازمند افزایش ارتفاع پاشنه (heel elevation) هستند،
به اندازه‌ای متناسب با میزان فروپاشی یا دگرریختی عقبی سم (caudal hoof collapse/distortion).

شاید اگر نعلبندی مدرن به‌صورت پیش‌گیرانه (proactive) تلاش کند
تا اثرات ناخواسته‌ی نعل‌های سنتی را با استفاده از مواد نوین (modern materials)
و طراحی‌هایی که بیشتر شبیه پای طبیعی (barefoot-like) عمل می‌کنند، کاهش دهد،
تعداد موارد HPA شکسته (broken back HPA) به‌طور چشمگیری کاهش یابد.

در غیاب عوامل دیگر که باعث ادامه‌ی فروپاشی عقبی می‌شوند،
اگر همین اسب‌ها بدون نعل نگهداری شوند (transition to barefoot)،
به‌احتمال زیاد محور HPA آن‌ها مستقیم‌تر و مورفولوژی سم‌شان بهبود یافته‌تر خواهد شد.

این واقعیت که پای برهنه زاویه‌ی بیشتری پیدا می‌کند،
دوباره تأیید می‌کند که بسیاری از اسب‌های نعل‌شده زاویه‌ای کمتر از حالت طبیعی دارند،
و در نتیجه دچار broken back HPA بوده و نیازمند درجه‌ای از افزایش ارتفاع پاشنه (elevation) هستند.


اما سؤال مهم: چه میزان افزایش؟ و محور HPA دقیقاً باید در چه موقعیتی باشد؟

برخی پیشنهاد می‌کنند که برای HPA و هم‌ترازی استخوان‌ها (bone alignment)
می‌توان دامنه‌ی سالمی (healthy range) تعریف کرد.

اگر بتوانیم مجموع اثرات تمام فروپاشی‌ها و تغییرشکل‌های عقبی
را به‌صورت عددی به «مقدار کاهش زاویه و ارتفاع پاشنه» تبدیل کنیم،
شاید پاسخ در همان‌جا نهفته باشد — یعنی زاویه‌ی ایده‌آل، زاویه‌ای است که به تراز کامل یا نزدیک به آن (aligned or near-aligned) منجر می‌شود.

تا زمانی که این مقدار دقیق محاسبه‌پذیر نباشد،
بهترین رویکرد این است که به‌سوی حالت ایده‌آل (ideal alignment) حرکت کنیم.

نمی‌توان گفت HPA شکسته (broken back HPA) وضعیت طبیعی و قابل قبول است،
به‌ویژه زمانی‌که فروپاشی ساختارهای عقبی به‌وضوح قابل مشاهده است —
چه در اثر نعل‌بندی باشد، چه در اثر سایر عوامل.

هر سمی که فاقد دگرریختی عقبی باشد
و در نتیجه نسبت پنجه به پاشنه‌ی سالمی (good toe:heel ratio) داشته باشد،
تقریباً همیشه دارای HPA در محدوده‌ی قابل قبول (acceptable range) خواهد بود.

علاوه بر این، مورفولوژی ضعیف منجر به مورفولوژی ضعیف‌تر می‌شود
ساختارهای عقبی آسیب‌دیده، بدون مداخله‌ی نعلبندی اصلاحی،
به تخریب بیومکانیکی خود ادامه می‌دهند.

بنابراین، در هر بحثی درباره‌ی «اصلاح محور HPA» باید سلامت کلی سم،
نسبت‌های آن و تأثیر حذف ناهنجاری‌ها بر زاویه‌ی ایستایی طبیعی سم (natural upright hoof posture) مدنظر قرار گیرد.


منابع

Snow, V. & Birdsall, D. (1990). Specific parameters used to evaluate hoof balance and support.
Proceedings of the American Association of Equine Practitioners, 36, 299–311.

Moleman, M., van Heel, M., van Weeren, P., & Back, W. (2006).
Hoof growth between two shoeings leads to a substantial increase of the moment about the distal, but not the proximal, interphalangeal joint.
Equine Veterinary Journal, 38, 170–174.

Page, B. & Hagan, T. (2002).
Breakover of the hoof and its effect on structures and forces within the foot.
Journal of Equine Veterinary Science, 22, 258–263.

Clayton, Grey, Kaiser & Bowker (2011). Effects of Barefoot Trimming on Hoof Morphology. Australian Veterinary Journal.

Malone, S.R. & Davies, H.M.S. (2019).
Changes in Hoof Shape During a Seven-Week Period When Horses Were Shod Versus Barefoot.
Animals, 9(12), 1017.

Proske, D.K. et al. (2017).
Effects of Barefoot Trimming and Shoeing on the Joints of the Lower Forelimb and Hoof Morphology of Mature Horses.
The Professional Animal Scientist, 33(4).

Turner, T. (1992).
The Use of Hoof Measurements for the Objective Assessment of Hoof Balance.
Proceedings of the American Association of Equine Practitioners, 38, 389–395.

برگشت به بالا
محصول به سبد خرید شما اضافه شد
مقایسه محصول (0)