محور سم–پاسترن (Hoof Pastern Axis – HPA): عوامل مؤثر

در این مقاله، Yogi Sharp — پژوهشگر و مستندساز اسب (The Equinedocumentalist) — به بررسی علمی عواملی می‌پردازد که بر زاویه و هم‌ترازی محور سم–پاسترن (HPA) تأثیر می‌گذارند؛
یعنی همان رابطه‌ی بیومکانیکی میان زاویه‌ی دیواره‌ی جلویی سم (dorsal hoof wall) و محور پاسترن (pastern axis) که نقش کلیدی در تعادل، عملکرد حرکتی و سلامت مفصل بین‌فالانژیایی دارد.

Hoof Pastern Axis (HPA) اصطلاحی است که برای توصیف رابطه‌ی زاویه‌ای میان سم (hoof) و پاسترن (pastern) به‌کار می‌رود.

برای محور HPA سه وضعیت اصلی تعریف شده است:

  1. Broken back (شکسته به عقب)

  2. Straight (مستقیم یا هم‌تراز)

  3. Broken forward (شکسته به جلو)

در بیشتر موارد، تمرکز این مقاله بر روی حالت Broken back HPA خواهد بود،
زیرا این وضعیت بیشترین ارتباط را با ناهنجاری‌های بیومکانیکی و تغییرات در زاویه‌ی مفصل بین‌فالانژیایی دیستال (DIP joint) دارد.

شکل 1A – نحوه‌ی ارزیابی محور سم–پاسترن (HPA)

برای ارزیابی HPA، خطی فرضی از مرکز پاسترن (pastern) عبور داده می‌شود
و زاویه‌ی آن با زاویه‌ی دیواره‌ی

جلویی سم (dorsal wall angle) مقایسه می‌گردد.

در نمونه‌ی نشان‌داده‌شده در تصویر، محور HPA اندکی به سمت broken back متمایل است،
اما همچنان در محدوده‌ی قابل قبول و «خوب» قرار دارد.

در حالت straight HPA (محور مستقیم)، زاویه‌ی پاسترن و زاویه‌ی سم دقیقاً با یکدیگر برابر هستند
و خط‌های ترسیم‌شده از هر دو بخش در امتداد هم قرار می‌گیرند.

شکل 1B – محور شکسته (Broken Back) و محور شکسته به جلو (Broken Forward)

در وضعیت Broken Back HPA، زاویه‌ی سم (hoof angle) تیزتر و بازتر از زاویه‌ی پاسترن است،
یعنی خط محور سم نسبت به محور پاسترن به سمت عقب متمایل می‌شود.

در مقابل، در وضعیت Broken Forward HPA، برعکس این حالت رخ می‌دهد —
زاویه‌ی سم بسته‌تر است و محور سم نسبت به پاسترن به سمت جلو متمایل می‌گردد.


ارتباط HPA با هم‌ترازی فالانژیال (Phalangeal Alignment):

محور HPA تا حدی با هم‌ترازی استخوان‌های سه‌گانه‌ی فالانژی (three phalanges: P1, P2, P3) ارتباط دارد،
اما نباید آن دو را یکی دانست، زیرا مفاهیم متفاوتی هستند.

HPA یک شاخص بیرونی (external reference marker) است که از روی ظاهر پا قابل ارزیابی است،
در حالی‌که هم‌ترازی فالانژیال (Phalangeal alignment) فقط از طریق تصویربرداری رادیوگرافی (radiographic assessment) قابل اندازه‌گیری است.

با این وجود، در عمل، اصلاح محور HPA معمولاً با بهبود در هم‌ترازی فالانژیال همراه است؛
به همین دلیل، در این بحث، هر دو مفهوم به‌صورت هم‌زمان بررسی می‌شوند.

شکل 2 – تفاوت بین محور سم–پاسترن (HPA) و هم‌ترازی فالانژیال (Phalangeal Alignment)

در این تصویر، تفاوت میان محور HPA و هم‌ترازی فالانژیال نشان داده شده است.
محور HPA یک شاخص بیرونی (external reference marker) است که از روی شکل و زوایای ظاهری سم قابل مشاهده است،
در حالی‌که هم‌ترازی فالانژیال تنها از طریق تصویربرداری رادیوگرافی (radiographic evaluation) قابل ارزیابی است.

دقت کنید که این دو با یکدیگر متفاوت‌اند؛ ممکن است سم ظاهراً HPA مناسبی داشته باشد،
اما استخوان‌های فالانژی هنوز در یک راستا نباشند (misalignment).


پیش از ادامه‌ی بحث، باید نکته‌ی مهمی را روشن کرد:
زاویه‌ی کف (Palmar Angle) با هم‌ترازی فالانژیال (Phalangeal Alignment) یا محور سم–پاسترن (HPA) یکی نیست.

اشتباهی که اغلب افراد مرتکب می‌شوند این است که هنگام ارزیابی زوایا،
فقط جهت استخوان فالانژ دیستال (Distal Phalanx) را ملاک قرار می‌دهند،
در حالی‌که آنچه اهمیت دارد، رابطه‌ی میان استخوان‌های فالانژی است، نه مقدار مطلق زاویه‌ی سم.

در اسب‌ها، میزان زاویه‌ی کف (palmar angle) و در نتیجه زاویه‌ی سم (hoof angle) می‌تواند از یک نژاد تا نژاد دیگر متفاوت باشد.
اما آنچه برای سلامت بیومکانیکی اهمیت دارد، تناسب زاویه‌ی سم با زاویه‌ی پاسترن است.

این بحث درباره‌ی ساخت سم‌های «عمودی‌تر» نیست،
بلکه درباره‌ی ایجاد همبستگی (correlation) بین زاویه‌ی سم و زاویه‌ی پاسترن است.

برای مثال:
در نژاد Thoroughbred (تروبرد)، زاویه‌ی سم به‌طور طبیعی تیزتر است،
در حالی‌که در نژاد Warmblood (وارم‌بلاد) زاویه‌ی سم بازتر و صاف‌تر است.
بنابراین، زاویه‌ی لازم برای دستیابی به یک HPA سالم در این دو نژاد متفاوت خواهد بود.

شکل 3 – نمونه‌هایی از محورهای HPA سالم

این تصویر مجموعه‌ای از HPAهای سالم را نشان می‌دهد.
در نگاه اول، زاویه‌ی هر کدام از این نمونه‌ها با دیگری تفاوت دارد،
زیرا این زوایا تحت تأثیر زاویه‌ی کف (palmar angle) و زاویه‌ی استخوان فالانژ انتهایی (distal phalanx angle) شکل گرفته‌اند.

با این حال، همه‌ی این نمونه‌ها از دید بیومکانیکی «سالم» تلقی می‌شوند،
زیرا آنچه تعیین‌کننده‌ی سلامت محور HPA است، زاویه‌ی مطلق سم یا استخوان پدال (pedal bone) نیست،
بلکه رابطه‌ی هماهنگ میان سم، استخوان‌های فالانژی و پاسترن است.

(تصویر با بازطراحی از EPC Solutions، با اجازه‌ی انتشار مجدد)


پرسش‌های مطرح در صنعت نعلبندی

یکی از مباحث اساسی در صنعت نعلبندی این است که:

  • آیا باید محور HPA را بهبود دهیم؟

  • آیا لازم است هر اسب دارای هم‌ترازی کامل و دقیق باشد؟

  • و در نهایت، تا چه حد مداخله (intervention) در ساختار سم مجاز و مناسب است؟

این پرسش‌ها پیش‌تر در مقاله‌ی «The Truth about HPA» و ویدیوکست «The Importance of Phalangeal Alignment» مورد بررسی قرار گرفته‌اند.
در آن منابع، نویسنده به پیش‌زمینه‌های بیومکانیکی محور شکسته (broken alignment) پرداخته بود.

در این مقاله، تمرکز بر این است که چه عواملی باعث می‌شوند یک اسب نیاز به اصلاح HPA پیدا کند،
و پارامترهای فیزیکی و مورفولوژیکی مؤثر بر این محور چه هستند.


عوامل مؤثر بر محور HPA

محور HPA تا حد زیادی — به‌ویژه در حالت broken back HPA — تحت تأثیر نسبت‌های سم (hoof proportions) است.
البته سایر عوامل، مانند انقباض واحدهای عضلانی (muscle unit contraction) نیز بی‌تأثیر نیستند،
اما نقش اصلی بر عهده‌ی نسبت‌های هندسی سم است.

مطالعات متعددی نشان داده‌اند که برخی اندازه‌گیری‌ها و نسبت‌های مشخص به‌طور مستقیم بر زاویه و جهت سم (hoof orientation) تأثیر دارند.

به‌طور خاص:

  • Moleman et al. (2006) و مطالعات van Heel نشان دادند که بخش عمده‌ای از اثر نسبت‌های سم در مفصل بین‌فالانژیایی دیستال (Distal Interphalangeal Joint – DIPJ) رخ می‌دهد.
    در واقع، چرخش استخوان فالانژ انتهایی (distal phalanx) حول محور این مفصل، منجر به تغییر زاویه‌ی سم می‌شود
    و در نتیجه، محور HPA به حالت شکسته (broken) درمی‌آید.

  • Page و Hagan (2002) فاصله‌ی بین استخوان فالانژ انتهایی و نوک سم (toe) را بررسی کردند
    و نشان دادند که این فاصله به‌صورت مستقیم بر HPA تأثیر دارد.

  • Redden (2003) همین فاصله را معیار تحلیل قرار داد و توضیح داد که وقتی بیش از حد زیاد باشد،
    باعث ایجاد اهرم پنجه (toe leverage) و در نتیجه فِلِر (flare) در بخش جلویی سم می‌شود.

  • Snow و Birdsall (1990) و Dyson et al. (2011) گزارش کردند که اگر اختلاف زاویه بین دیواره‌ی سم و پاشنه بیش از ۵ درجه باشد،
    این امر نشانگر پاشنه‌ی فروپاشیده (collapsed heel) است که HPA را مختل می‌کند.

  • Turner (1992) و Dyson et al. (2011) نسبت ایده‌آل ۳:۱ برای ارتفاع پنجه به پاشنه (toe:heel height ratio) را پیشنهاد دادند
    و تأکید کردند که این نسبت بر زاویه‌ی کلی سم تأثیرگذار است و در نهایت محور HPA را تعیین می‌کند.

همچنین، مطالعات Moleman، van Heel و Clayton (1990) همگی به بررسی تأثیر رشد سم در پای نعل‌شده (shod foot) پرداخته‌اند —
موضوعی که در ادامه‌ی مقاله با جزئیات بیشتری تشریح می‌شود.

شکل 3 – اندازه‌گیری‌ها و نسبت‌هایی که بر محور سم–پاسترن (HPA) تأثیر می‌گذارند

با نگاهی به شکل ۳، می‌توان مشاهده کرد که در یک سم واحد، تنها با تغییر نسبت‌های ظاهری آن (hoof proportions)، محور HPA نیز تغییر کرده است.

اگرچه نسبت طول پنجه به پاشنه (toe/heel length ratio) و همچنین طول استخوان فالانژ دیستال تا نقطه‌ی گام‌برداری (P3 to breakover length) هر دو تا حدی بر محور HPA اثر می‌گذارند،
اما این اثر محدود و جزئی است.

عامل واقعی و تعیین‌کننده در هم‌ترازی محور HPA، نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه (toe:heel height ratio) است.

در تصویر بالایی، این نسبت ۱۰ واحد پاشنه در برابر ۱ واحد پنجه است — یعنی پاشنه به‌مراتب پایین‌تر و زاویه‌ی سم شکسته‌تر است.
در تصویر پایینی، این نسبت به ۴٫۵ به ۱ تغییر کرده است.

نکته‌ی مهم این است که اگر این نسبت به حدود ۳ به ۱ نزدیک شود،
هم‌ترازی فالانژیال (phalangeal alignment) تقریباً ایده‌آل خواهد شد،
و محور سم–پاسترن (HPA) به حالت طبیعی و هم‌تراز نزدیک می‌شود.

شکل 4 – سه محور مؤثر در تغییر محور سم–پاسترن (HPA)

هنگام بررسی عوامل مؤثر بر محور HPA، باید سه محور اصلی را در نظر گرفت:

  1. طول پنجه (Toe length)

  2. طول پاشنه (Heel length)

  3. زاویه‌ی استخوانی (Bone alignment) که مستقیماً تحت تأثیر نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه (toe:heel height ratio) قرار دارد.

کوتاه کردن طول پنجه می‌تواند تا حد کمی بر جهت استخوان‌های فالانژی تأثیر بگذارد،
اما تغییر در نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه، تأثیری بسیار چشمگیر بر جهت استخوان‌ها و تراز فالانژیال دارد.

در رادیوگرافی نشان‌داده‌شده در شکل، ارتفاع پاشنه تقریباً از بین رفته است،
و این وضعیت با محور سم–پاسترن شکسته به عقب (broken back HPA) و همچنین زاویه کف منفی (negative plantar angle) همبستگی دارد.


پرسش اصلی: آیا باید HPA را به‌صورت مصنوعی اصلاح کرد؟

سؤال کلیدی این است که آیا محور HPA باید به‌صورت مصنوعی (artificially) بهبود یابد یا خیر؟
پیش از پاسخ، باید پرسید چه چیزی موجب نسبت ضعیف پنجه به پاشنه (poor toe:heel ratio) شده است:

  • آیا این وضعیت طبیعی و ذاتی است و باید به همان شکل باقی بماند؟

  • یا نتیجه‌ی عوامل خارجی (external factors) است که باید اصلاح و جبران شوند؟


نقش تراش (Trimming) در تنظیم محورهای سم

این پرسش عمدتاً در مورد سم‌هایی مطرح می‌شود که با تراش معمولی (trim) نمی‌توانند به وضعیت ایده‌آل برسند.
تراش نقشی کلیدی در تنظیم این محورها دارد، زیرا نعلبند می‌تواند مستقیماً نسبت پنجه به پاشنه را اصلاح کند.

با این حال، روش‌های آموزشی و دیدگاه‌های مختلفی درباره‌ی چگونگی تراش وجود دارد، از جمله:

  1. تراش پاشنه تا پهن‌ترین نقطه‌ی قورباغه (widest point of the frog)

  2. تراش تا سطح زنده‌ی کف سم (live sole plane)

  3. تراش با هدف ایجاد فالانژ دیستال موازی با زمین (ground-parallel distal phalanx)

به عنوان مثال، Caldwell (2018) بیان می‌کند که تراش باید به‌صورت فردی (individual basis) برای هر اسب تصمیم‌گیری شود،
و پروتکلی ارائه می‌دهد که بر پایه‌ی نقشه‌برداری از نقاط مرجع داخلی بر روی سطح خارجی سم (mapping internal reference points on the external foot) انجام می‌شود.

به عقیده‌ی نویسنده، تراش باید با هدف ایجاد کارایی بیومکانیکی (biomechanical efficiency) انجام شود،
و در این فرایند باید محور HPA، سلامت ساختارهای عقبی سم (caudal structures) و استحکام پاشنه‌ها (heel strength) هم‌زمان در نظر گرفته شوند.

برای نمونه، تراش با هدف ایجاد فالانژ دیستال موازی با زمین (ground-parallel distal phalanx)
به‌طور معمول منجر به محور HPA شکسته به عقب (broken back HPA) می‌شود.

همان‌طور که در مقالات و ویدیوکست‌های قبلی نویسنده توضیح داده شده،
این وضعیت می‌تواند در بلندمدت برای سیستم اسکلتی–عضلانی اسب (musculoskeletal system) مضر باشد،
زیرا تراز طبیعی و تعادل نیروهای بیومکانیکی را برهم می‌زند.

شکل 5 – سمی با پاشنه‌های قوی که تا بالاترین و پهن‌ترین نقطه‌ی قورباغه تراشیده شده است تا محور HPA سالم حفظ شود.

در شکل ۵ مشاهده می‌شود که اگر پاشنه‌ها تا خطوط قرمز تراش داده شوند،
محور HPA دچار شکستگی خواهد شد.
به بیان دیگر، پایین آوردن بیش از حد پاشنه باعث شکسته شدن محور سم–پاسترن (broken HPA) می‌شود.

در اسب‌های بدون نعل (barefoot horses) نیز معمولاً همین وضعیت دیده می‌شود؛
وقتی سم به حال خود رها شود، قورباغه (frog) و پاشنه‌ها (heels) با هم رشد می‌کنند
و در یک سطح مشترک ارتفاعی باقی می‌مانند.

با این حال، اگر پاشنه‌ها بیش از حد بلند باقی بمانند، تمایل دارند به سمت جلو حرکت کنند
و دچار وضعیت فروپاشی پاشنه‌های پیش‌روی کرده (collapsed run-forward heels) شوند.

در چنین شرایطی، پاشنه باید تا رسیدن به بخش سالم‌تر و زیر ساختارهای همودینامیک (haemodynamic structures) تراشیده شود،
و سپس ممکن است نیاز باشد که دوباره اندکی افزایش ارتفاع (re-elevation) داده شود تا تعادل حفظ گردد.

در این فرآیند، همیشه باید تعادلی (balance) ایجاد شود بین پایین آوردن و بالا نگه داشتن پاشنه‌ها.
در نتیجه، تراش باید برای هر اسب به‌صورت اختصاصی (individual trimming) انجام شود،
با اهداف مشخصی برای ایجاد توازن در سه محور اصلی (the 3 axes: toe length, heel length, bone alignment).


یافته‌های پژوهشی در مورد پای برهنه (Barefoot)

مطالعات Malone و Davies (2019)، Clayton (2011) و Proske et al. (2017)
همگی بهبود قابل توجهی را در مورفولوژی سم (hoof morphology) اسب‌های بدون نعل گزارش کرده‌اند.

در ارتباط با بحث حاضر، همه‌ی این تحقیقات نشان داده‌اند که در اسب‌های بدون نعل،
زاویه‌ی سم (hoof angle) و زاویه‌ی کف (palmar angle) بهبود یافته‌اند،
که این تغییرات نتیجه‌ی مستقیم بهبود در نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه (toe:heel height ratio) است.

به‌طور طبیعی، وقتی این نسبت بهبود پیدا کند، محور HPA نیز هم‌ترازتر و سالم‌تر می‌شود —
البته به شرطی که از روش‌های تراشی که پیش‌تر به «پایین آوردن افراطی پاشنه‌ها» اشاره شد، استفاده نشده باشد.


نتیجه‌گیری از این یافته‌ها

این داده‌ها دو نکته‌ی مهم را نشان می‌دهند:

  1. بخشی از سم‌های نعل‌شده (shod hooves) باید زاویه‌ی بیشتری داشته باشند،
    یا به عبارت دیگر، محور سم–پاسترن آن‌ها باید هم‌ترازتر (more aligned) باشد.
    اگر این اسب‌ها به مرور زمان بدون نعل می‌ماندند،
    سم آن‌ها به‌تدریج در زاویه‌ی بالاتری تثبیت می‌شد.
    بنابراین، این گروه از اسب‌ها ممکن است در حال حاضر از افزایش ارتفاع پاشنه (heel elevation) سود ببرند.

  2. نعل‌بندی سنتی (traditional shoeing) در بخش قابل‌توجهی از اسب‌ها
    باعث کاهش ارتفاع پاشنه نسبت به پنجه می‌شود،
    که در نتیجه زاویه‌ی کلی سم کاهش می‌یابد و محور HPA به سمت شکستگی (broken back) متمایل می‌گردد.

شکل 6 – تفاوت بین ساختارهای عقبی سالم سم و آنچه معمولاً در نمای کف (solar view) دیده می‌شود.
(عکس بالا سمت چپ از Barefoot South)


مالکین اسب و نعلبندها، هر دو، آن‌قدر به دیدن ساختارهای عقبی منقبض (contracted)، فروپاشیده (collapsed) و افتاده (prolapsed caudal hoof structures) عادت کرده‌اند
که این وضعیت به نوعی «هنجار ناپذیرفتنی اما رایج» تبدیل شده است.

در ارتباط با محور سم–پاسترن (HPA)، این دگرریختی‌های مورفولوژیکی (morphological deformations)
تأثیر مستقیمی بر نسبت‌های هندسی سم (hoof proportions) دارند،
از جمله نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه (toe:heel height ratio) که عامل کلیدی در شکل‌گیری HPA است.

آنچه باید درک شود این است که:
اگر اسبی دارای چنین دگرریختی‌هایی در بخش عقبی سم باشد،
در واقع دیگر دارای نسبت‌های طبیعی (natural hoof ratios) نیست —
یا به بیان دقیق‌تر، نسبت‌هایی ندارد که برای آن اسب خاص ایده‌آل (ideal) محسوب شوند.

شکل 7 – احتمال فروپاشی ساختارهای عقبی سم در اثر عدم تماس قورباغه با زمین

(تصویر پایین سمت راست از Progressive Equine Services)


با مشاهده‌ی فروپاشی ساختارهای عقبی از نمای پشتی (caudal view)،
شاید لازم باشد درباره‌ی تأثیرات احتمالی نعل‌های سنتی لبه‌ای (traditional rim shoes)
بر نقش قورباغه (frog) و سیستم همودینامیک (haemodynamic system) تجدید نظر کنیم.

وقتی قورباغه از تماس با زمین جدا می‌شود،
نیروی عکس‌العمل زمین (ground reaction force) دیگر نمی‌تواند در برابر وزن اسب از طریق قورباغه انتقال یابد.
در پاهای ضعیف‌تر، این امر منجر به حرکت تدریجی ساختارهای عقبی به سمت پایین (downward migration)
و در نهایت فروپاشی پاشنه‌ها (heel collapse) می‌شود.

اگرچه مطالعات Bowker مکانیسم‌های دیگری را در عملکرد سیستم همودینامیک مطرح کردند
(از جمله the depression theory و the negative pressure theory
اما مقالات قبلی پیشنهاد کرده‌اند که استفاده از پدهای حمایتی قورباغه (frog support pads)
باید به‌عنوان یک استاندارد پیش‌فرض در نعلبندی مدرن در نظر گرفته شود
تا از وقوع گسترده‌ی این نوع فروپاشی جلوگیری شود.

در مقابل، همین پدیده توضیح می‌دهد چرا در اسب‌های بدون نعل (barefoot)
مورفولوژی بخش عقبی سم به‌طور مثبت تغییر می‌کند؛
زیرا این ساختارها در تماس مستقیم با زمین عملکرد بهینه‌تری دارند
و سم به‌تدریج وارد الگوی بیومکانیکی سالم‌تری می‌شود.


نتیجه‌گیری‌های کلیدی برای بحث حاضر

از این یافته‌ها می‌توان سه نکته‌ی اصلی برداشت کرد:

  1. پاهایی که دچار دگرریختی‌های منفی (negative morphologies) هستند،
    زاویه‌ای کمتر از حالت ایده‌آل خواهند داشت.

  2. این دگرریختی‌ها باعث ایجاد نسبت نامطلوب پنجه به پاشنه (poor toe:heel ratio)
    و در نتیجه اختلال مستقیم در محور HPA می‌شوند.

  3. در اکثریت اسب‌ها (به‌ویژه نعل‌شده‌ها)، سم باید زاویه‌ی بالاتر و محور HPA مستقیم‌تری داشته باشد،
    زیرا این دگرریختی‌های عقبی تقریباً در تمام جمعیت نعل‌شده‌ها شایع‌اند.


رشد سم و اثر آن بر زاویه‌ها

باید در نظر داشت که از لحظه‌ای که اسب پس از نعل شدن پای خود را روی زمین می‌گذارد،
رشد سم (hoof growth) به‌تدریج زاویه‌های سم را تغییر می‌دهد.

زاویه‌ی پنجه و پاشنه هر دو تیزتر (more acute) می‌شوند
و پاشنه‌ها به‌مرور به جلو می‌لغزند (run forward) و زیر بال‌های استخوان فالانژ دیستال قرار می‌گیرند.
در این وضعیت، پاشنه در میان ساختارهای سخت (hard structures) فشرده می‌شود
و از تماس طبیعی خود با ساختارهای نرم و همودینامیک محروم می‌گردد،
که در بلندمدت موجب تضعیف پاشنه‌ها و تغییر نسبت پنجه به پاشنه می‌شود.

این وضعیت در اسب‌های بدون نعل نیز ممکن است رخ دهد،
مگر این‌که رشد و سایش سم (hoof growth and wear) در تعادل باشند.

به‌تجربه‌ی نویسنده، در پاهای برهنه معمولاً سایش در پنجه بیشتر از پاشنه است،
احتمالاً به این دلیل که پاشنه‌ها نیروی ضربه (impact) را جذب می‌کنند
در حالی که پنجه بیشتر درگیر اصطکاک (friction) است.

البته این فرضیه نیاز به تأیید علمی دارد و ممکن است بیش از حد ساده‌سازی شده باشد،
اما در عمل دیده می‌شود که در پای برهنه، نسبت ارتفاع پنجه به پاشنه بهتر حفظ می‌شود
و نیروهای بیومکانیکی مؤثر بر سم در وضعیت بهینه‌تری باقی می‌مانند،
که مستقیماً منجر به مورفولوژی سالم‌تر سم می‌شود.


جمع‌بندی نهایی

محور سم–پاسترن (HPA) در اصل، محصول مستقیم نسبت پاشنه به پنجه (heel:toe ratio) است.

با توجه به اینکه بخش زیادی از ساختارهای عقبی سم در بیشتر اسب‌ها
تا درجاتی دچار تغییر شکل یا فروپاشی هستند،
می‌توان نتیجه گرفت که بیشتر اسب‌ها ذاتاً باید سم‌های عمودی‌تر (more upright)
و در نتیجه HPA هم‌ترازتر (more aligned) داشته باشند.

بنابراین، درصد بالایی از اسب‌ها نیازمند افزایش ارتفاع پاشنه (heel elevation) هستند،
به اندازه‌ای متناسب با میزان فروپاشی یا دگرریختی عقبی سم (caudal hoof collapse/distortion).

شاید اگر نعلبندی مدرن به‌صورت پیش‌گیرانه (proactive) تلاش کند
تا اثرات ناخواسته‌ی نعل‌های سنتی را با استفاده از مواد نوین (modern materials)
و طراحی‌هایی که بیشتر شبیه پای طبیعی (barefoot-like) عمل می‌کنند، کاهش دهد،
تعداد موارد HPA شکسته (broken back HPA) به‌طور چشمگیری کاهش یابد.

در غیاب عوامل دیگر که باعث ادامه‌ی فروپاشی عقبی می‌شوند،
اگر همین اسب‌ها بدون نعل نگهداری شوند (transition to barefoot)،
به‌احتمال زیاد محور HPA آن‌ها مستقیم‌تر و مورفولوژی سم‌شان بهبود یافته‌تر خواهد شد.

این واقعیت که پای برهنه زاویه‌ی بیشتری پیدا می‌کند،
دوباره تأیید می‌کند که بسیاری از اسب‌های نعل‌شده زاویه‌ای کمتر از حالت طبیعی دارند،
و در نتیجه دچار broken back HPA بوده و نیازمند درجه‌ای از افزایش ارتفاع پاشنه (elevation) هستند.


اما سؤال مهم: چه میزان افزایش؟ و محور HPA دقیقاً باید در چه موقعیتی باشد؟

برخی پیشنهاد می‌کنند که برای HPA و هم‌ترازی استخوان‌ها (bone alignment)
می‌توان دامنه‌ی سالمی (healthy range) تعریف کرد.

اگر بتوانیم مجموع اثرات تمام فروپاشی‌ها و تغییرشکل‌های عقبی
را به‌صورت عددی به «مقدار کاهش زاویه و ارتفاع پاشنه» تبدیل کنیم،
شاید پاسخ در همان‌جا نهفته باشد — یعنی زاویه‌ی ایده‌آل، زاویه‌ای است که به تراز کامل یا نزدیک به آن (aligned or near-aligned) منجر می‌شود.

تا زمانی که این مقدار دقیق محاسبه‌پذیر نباشد،
بهترین رویکرد این است که به‌سوی حالت ایده‌آل (ideal alignment) حرکت کنیم.

نمی‌توان گفت HPA شکسته (broken back HPA) وضعیت طبیعی و قابل قبول است،
به‌ویژه زمانی‌که فروپاشی ساختارهای عقبی به‌وضوح قابل مشاهده است —
چه در اثر نعل‌بندی باشد، چه در اثر سایر عوامل.

هر سمی که فاقد دگرریختی عقبی باشد
و در نتیجه نسبت پنجه به پاشنه‌ی سالمی (good toe:heel ratio) داشته باشد،
تقریباً همیشه دارای HPA در محدوده‌ی قابل قبول (acceptable range) خواهد بود.

علاوه بر این، مورفولوژی ضعیف منجر به مورفولوژی ضعیف‌تر می‌شود
ساختارهای عقبی آسیب‌دیده، بدون مداخله‌ی نعلبندی اصلاحی،
به تخریب بیومکانیکی خود ادامه می‌دهند.

بنابراین، در هر بحثی درباره‌ی «اصلاح محور HPA» باید سلامت کلی سم،
نسبت‌های آن و تأثیر حذف ناهنجاری‌ها بر زاویه‌ی ایستایی طبیعی سم (natural upright hoof posture) مدنظر قرار گیرد.


منابع

Snow, V. & Birdsall, D. (1990). Specific parameters used to evaluate hoof balance and support.
Proceedings of the American Association of Equine Practitioners, 36, 299–311.

Moleman, M., van Heel, M., van Weeren, P., & Back, W. (2006).
Hoof growth between two shoeings leads to a substantial increase of the moment about the distal, but not the proximal, interphalangeal joint.
Equine Veterinary Journal, 38, 170–174.

Page, B. & Hagan, T. (2002).
Breakover of the hoof and its effect on structures and forces within the foot.
Journal of Equine Veterinary Science, 22, 258–263.

Clayton, Grey, Kaiser & Bowker (2011). Effects of Barefoot Trimming on Hoof Morphology. Australian Veterinary Journal.

Malone, S.R. & Davies, H.M.S. (2019).
Changes in Hoof Shape During a Seven-Week Period When Horses Were Shod Versus Barefoot.
Animals, 9(12), 1017.

Proske, D.K. et al. (2017).
Effects of Barefoot Trimming and Shoeing on the Joints of the Lower Forelimb and Hoof Morphology of Mature Horses.
The Professional Animal Scientist, 33(4).

Turner, T. (1992).
The Use of Hoof Measurements for the Objective Assessment of Hoof Balance.
Proceedings of the American Association of Equine Practitioners, 38, 389–395.

افزودن نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. فیلدهای ضروری با علامت‌گذاری شده‌اند *